دکتر عباسی
استاد رائفی پور
خیریه احسان مهدوی

جستجو




در اين سایت
در كل اينترنت

آمار

هم‌سنگران

>

آخرین نظرات

https://www.zahra-media.ir/wp-content/uploads/2014/01/rastgoo1.jpg

 

 

حجه الاسلام راستگو-بیان خاطرات پیرامون شخصیت آیت الله شهید دکتر بهشتی (قسمت اول-تصویری) ۲۰:۵۹
حجه الاسلام راستگو-بیان خاطرات پیرامون شخصیت آیت الله شهید دکتر بهشتی (قسمت اول-صوتی) ۲۰:۵۹
حجه الاسلام راستگو-بیان خاطرات پیرامون شخصیت آیت الله شهید دکتر بهشتی (قسمت دوم-تصویری) ۱۷:۵۲
حجه الاسلام راستگو-بیان خاطرات پیرامون شخصیت آیت الله شهید دکتر بهشتی (قسمت دوم-صوتی) ۱۷:۵۲
3576 بازدید ۱ نظر »

ارسال نظر

https://www.zahra-media.ir/eita.png
  1. مستور گفت:

    آیت زهد و تقوا خاطرات بسیار زیبا از شهید مظلوم بهشتی گفتند حالا که “مرگ بر شاه” همه گیر شده، شعار جدید بدیم: “شاه زنازاده است، خمینی آزاده است” … آشفته شده بود. گفت: «رضاخان شرعا ازدواج کرده بود، این شعار حرام است. از پلکان حرام که نمیشود به بام سعادت رسید». *** الآن بهترین موقعیته، کمک به پیروزی انقلاب هم هست! نیت بدی هم که نداریم. آمار شهدای ١۵خرداد رو بالا میگیم، خیلی بالا، این ننگ به رژیم هم می چسبه! بهشتی بدون تعلل گفت: «با دروغ می خواهید از اسلام دفاع کنید؟ اسلام با صداقت رشد می کنه نه دروغ»! *** صبح بود، یه اتوبوس آدم پیاده شدند جلوی خونه بهشتی. یه نگاهی و براندازی کردند و دوباره سوار شدند و رفتند! نگو دعوا شده بود، یکی گفته بود خونه بهشتی کاخه؛ یکی دیگه گفته بودند هشت طبقه است؛ یکی گفته بود… راننده اتوبوس، بهشتی شناس بود. همه رو آورده بود دم خونه و گفته بود: حالا ببینید و قضاوت کنید. *** بنی صدر که فرار کرد زنش رو گرفتند. زنگ زد که: «همسر بنی صدر تخلفی نکرده، باید زود آزاد بشه». آزادش نکردند. گفت: «با اختیارات خودم آزادش میکنم». بهشتی میگفت: «هر یک ثانیه که در زندان باشه گناهش گردن جمهوری اسلامیه». *** بهشتی اسم جوان رو داده بود برای کار در شورای صدا و سیما. گفته بودند: ولی این مخالف شماست، کلی علیه شما دنبال سند بوده! گفت: «او جویاست و کنجکاو. چه اشکالی دارد که سندی پیدا کند و مردم رو آگاه کند». *** همه جمع شده بودند برای جلسه. شهید باهنر رو فرستاده بودند که بهشتی رو بیاره. اومده بود که: آماده شید بریم؛ همه منتظر شمایند. بهشتی عذر خواسته بود و گفته بود: «جمعه متعلق به خانواده است، قرار است برویم گردش». *** به قاضی دادگاه نامه زده بود که: «شنیدم وقتی به مأموریت میروی ساک خود را به همراهت میدهی. این نشانه تکبر است که حاضری دیگران را خفیف کنی». قاضی رو توبیخ کرده بود. حساس بود، مخصوصاً به رفتار قضات… *** مترجم ترجمه کرد؛ «هیأت کوبایی میخواهند با شما عکس یادگاری بگیرند». همه ایستاده بودند تو کادر جز مترجم! پرسید: «مگه شما نمی آیی؟» گفت: همه می دونند من توده ای هستم، برای شما بد می شود. خندید: «باید شما هم باشید، دقیقاً کنار من»! کادر کامل شد. *** رفته بود سخنرانی، منافقین هم آدم آورده بودند. جا نبود. بیرون شعار می دادند… آخر سر گفتند: حاج آقا از در پشتی بفرمایید که به خلقیها نخورید. گفت: «این همه راه آمدهاند علیه من شعار بدهند. بگذارید چند “مرگ بر بهشتی” هم در حضور من بگویند». از همان در اصلی رفت… *** طلبه جوان هر روز می‌رفت دبیرستانها درس انگلیسی می‌داد. پولش هم می‌شد مایه امرار معاش. می‌گفت اینطوری استقلالم بیشتره، نواقص حوزه رو بهتر می‌فهمم و با شجاعت بیشتری می‌تونم نقد کنم. بهشتی تا آخر هم با حقوق بازنشستگی آموزش و پرورش زندگی می‌کرد. *** از بهشتی پرسید؛ روحانی هم می‌تونه تو شورای شهر بره؟ گفت: روحانی همه جا می‌تونه بره به شرط اینکه علم اون رو داشته باشد نه اینکه تکیه‌اش به علوم حوزوی باشه. گفت: صرف روحانی بودن به فرد صلاحیت ورود به هر کاری رو نمی‌ده. *** با بی‌ادبی بلند شد به توهین کردن به شریعتی. بهشتی سرخ شد و گفت: حق نداری راجع به یک مسلمان اینطور حرف بزنی. هول شدند و چند نفر حرف تو حرف آوردند که یعنی بگذریم. گفت: شریعتی که جای خود! غیر مسلمان را هم نباید با بی‌ادبی مورد انتقاد قرار بدیم. شادی روحش صلوات

دسته بندی

اسکرول بار

تصویر ثابت