این کتاب گویا، روایتی است شنیدنی از زندگی جانبازِ شهید «سید محمود موسوی».
این کتاب روایت مردی از اهالی اصفهان است که رانندهی کامیون بود. کتاب «همسفر» بهاجمال زندگی او را در سه مرحله برای مخاطبان بازگو کرده است:
مرحلهی ابتدایی که پیش از انقلاب اسلامی است و درظاهر هیچ رابطهای با انقلاب ندارد. وی پس از آشنایی با حضرت «امام خمینی(ره)» به انقلاب اسلامی علاقهمند میشود. بعد از انقلاب به جهاد سازندگی میپیوندد و با شروع جنگ تحمیلی علیه ایران، خود را به جبهه میرساند و درابتدا به عنوان راننده در بخش تدارکات سپاه پاسداران مشغول به کار میشود.
پس از مدتی، وارد مرکز مطالعات میشود و از همینجاست که با گروهی از راویان آشنا شده و سیری جذاب و تأثیرگذار در شخصیت این فرد دیده میشود.
شهید موسوی اگرچه راوی نبود و بهعنوان راننده و نیروی تدارکاتی در مجموعهی راویان جنگ حضور داشت، اما همراهی، آمادگی بالا و قبول مأموریتهای حساس باعث شد تا وی نیز سهم بسیاری در پشتیبانی از راویان صحنهی نبرد داشته باشد.
او در عملیات «خیبر» و «طریقالقدس» به جابهجایی راویان مشغول بود، تا اینکه در یکی از رفتوآمدها دراثر انفجاری مهیب جانباز شد. وی در سیزدهم فروردین سال ۱۳۸۳، براثر شدت جراحات وارده، جامهی شهادت را بر تن کرد.
*دربارهی کتاب:
کتاب «همسفر» که بهکوششِ «مجید سانکهن» منتشر شده، یکی از کتابهای مجموعه «راویان صحنه جنگ» است که مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدّس آن را منتشر کرده است. هر جلد از مجموعه کتابهای راویان صحنهی جنگ شاملِ مجموعه خاطرات، داستانها و سرگذشت افرادی است که در زمان جنگ در خطّ مقدّم حضور داشتند و با جنگ، بهشکلِ مستقیم روبهرو شدند. این اتفاقات تصویری واضح از شهدای جنگ در اختیار مخاطب علاقهمند به تاریخ شفاهی قرار میدهد.
هدف مجموعه راویان صحنهی جنگ، آشناسازی نسل جوان با انسانهای پاک و بیادّعایی است که از جان خودشان برای دفاع از میهنشان گذشتند. این مجموعه بخشی از ویژگیها و خاطرات افرادی است که در جبههی نبرد، با شجاعت شهید شدهاند.
کتاب «همسفر» که گوشههایی از زندگی جانبازِ شهید «سیدمحمود موسوی» را روایت میکند، از ۱۰ فصل تشکیل شده و در هر فصل، رفتار شهید با خانواده، دوستان و موقعیتهای زندگی وی در ادوار گوناگون روایت شده است.
در برخی از فصول نیز خصوصیات شهید موسوی به روایت همسر و دوستان و آشنایان شهید نقل شده و در پایان کتاب، تصاویری از جانبازِ شهید سید محمود موسوی درج شده است.
این کتاب گویا روایت شش قصهی کوتاه نمایشی از خانوادههایی است که عزیزانشان در خط مقدم جبهههای جنگ تحمیلی ایران و عراق میجنگیدند و آنها در پشت جبهه چشمانتظار بازگشتشان بودند.
* آبادان: داستان دربارهی پرستاری به نام «سودابه» است که در جریان جنگ تحمیلی حاضر به ترک آبادان و فرار نیست. او به انتظار بازگشت همسرش در آبادان میماند و به کارش ادامه میدهد.
* رفتن از کنار هم: «ژاله» نویسنده است و برای تکمیل آخرین کارش باید با «کاظم»، همرزم شهید «موسی» که دربارهی او مینویسد، گفتگو کند. در این زمان، همسر برادرش به خاطر بچهدار نشدن برادرش، قصد دارد از وی جدا شود. حالا ژاله باید به شهرستان برود تا با او صحبت کند.
* اسیر اسیری: «آقا رمضان» دو پسر به نامهای «احمدرضا» و «جمشید» دارد. جمشید قصد ازدواج دارد. ولی آقا رمضان میگوید تا احمدرضا از جبهه بازنگردد و ازدواج نکند، جمشید نمیتواند ازدواج کند. اما احمدرضا عاشق همان دختری است که جمشید قصد ازدواج با وی را دارد!
* دیر آمدن: «حاج علی»، همراه پسر جوان همرزمش، بعد از شانزده سال اسارت آزاد شدهاند و با خوشحالی به سمت خانه میروند. غافل از اینکه «ناهید»، دختر حاج علی، معتقد است نبودن پدرش موجب شده تا مادرش دق کند و بمیرد.
* سوغات جنگ: «رضا» شوهر «فاطمه» قرار است از جبهه بازگردد و فاطمه نگران قولی است که به بچههایش داده است (پدرشان از جبهه برایشان سوغاتی بیاورد). او میخواهد به هر قیمتی شده برای بچهها سوغاتی بخرد تا آنها پدرشان را با دست پر ببینند.
* ردپای عشق: «سید مهدی» پسر «سید رضا علوی»، فرماندهی بسیج شرق که اسیر شده است، شانزده ساله است و اصرار دارد تا به جبهه اعزام شود. ولی هیچ پایگاهی حاضر به اعزام او نیست.
تا اینکه مسئول یکی از پایگاهها او را میشناسد و به دیدار مادرش میرود تا مطمئن شود که او پسر سید رضا است.
مادر، پس از شهیدشدن پسرش «جاسم»، با بغضی در سینه، آرزوی دامادکردن پسر دیگرش را دارد؛ اما ….
این داستان با لهجهی شیرین جنوبی اجرا شده است و مربوط به اولین روزهای آغاز جنگ تحمیلی است. خرمشهر در آستانهی سقوط است و مردم درحال رفتن از شهر هستند.
داستان، دربارهی خانوادهای آبادانی است که یکی از فرزندانشان شهید شده است و فرزندان دیگر هم در خرمشهر مشغول دفاع از شهر هستند. آنها تصمیم میگیرند از آبادان به شهرهای دیگر مهاجرت کنند، اما مادر مخالف است.
این کتاب گویا دربردارندهی خاطرات «اقدس محمّدزاده» بانوی امدادگر دوران دفاع مقدس است.
هشت سال جنگ گرچه ظاهر خشن و عصیانگری دارد، آسیبهای شدیدی به همراه آورد. عزیزان زیادی به خون غلتیدند، ولی در آن سالها انسانهایی تربیت شدند که ذخیره شد برای عصرهای بعد، اتفاقهایی افتاد که درسهای بزرگی شد برای قرنهای بعد… چنانکه در آن روزها حضرت امام خمینی(ره)، مراد جوانان، در وصف فداکاریهای بانوان سرزمینمان فرمودند:
«اینجانب در طول این جنگ صحنههایی از مادران، خواهران و همسران عزیز ازدستداده دیدهام که گمان ندارم در غیر این انقلاب نظیری داشته باشد. این عظمت اسلام است که در چهرهی زنان انقلابی ما آشکار شده است و امروز بحمدلله آشکار است».
*دربارهی کتاب:
این کتاب داستان زندگی «اقدس محمّدزاده» است؛ دختر ۱۷سالهای که به عشق خدمت به میهنش راهی مناطق جنگی شد، در حالی که همزمان با او، برادرانش هم در مناطق دیگری از جبهه حضور داشتند. او تا آخرین روز بازگشت، حتی لحظهای از آمدن پشیمان نبود.
«در لباس سربازی» روایتی ویژه از حضور رهبر انقلاب در جبههها از نخستین روزهای آغاز جنگ تحمیلی تا ترور ایشان در تیرماه سال ۶۰ است.
این کتاب گویا مجموعهای از داستانهای کوتاه طنز، ویژه گروه سنی نوجوان، دربارهی گروه تدارکات جبهه است.
بازتاب هر پدیدهی اجتماعی سیاسی را در هر جای دنیا میتوان در ادبیات دید؛ چون ادبیات از فضای جامعه جدا نیست و پیوند محکمی با وقایع زندگی دارد. به عبارت دیگر، ادبیات بهترین بستر برای ثبت تاریخ و حفظ و اشاعهی مسائل مهم روز است.
در کشور ما هم جنگ ایران و عراق، از امور خطیری است که بازتاب گستردهی آن به شکلگیری یک نوع ادبی جدید با عنوان «ادبیات دفاع مقدّس» منجر شده و آثار ارزندهی فراوانی به گنجینهی ادبی ما افزوده است؛ با وجود این، برای کودک و نوجوان امروزی که آن سالها را درک نکرده است، از جنگ سخن گفتن، کاری بس دشوار است.
نوجوان امروزی با وجود پیشرفتهترین وسایل ارتباط جمعی و در اختیار داشتن سرگرمیهای بهروزِ دنیا، به درک و فهم بسیار بالایی رسیده است و نوشتن برای این مخاطب باهوش، آن هم به قصد ایجاد شور و انگیزه و متعاقباً، آموختنِ بایدها و نبایدهای زندگی، کار سختی است.
آثاری که از جنگ میگویند، رنگ حماسی دارند و بیشتر به مسائل جدّی و واقعیّتهای جبهه و نبرد میپردازند و به همین دلیل ممکن است مخاطب نوجوان را آنگونه که باید، جذب نکنند. نوشتن برای کودک و نوجوان، نیاز به آگاهی از شخصیّت، طرز تفکّر، علایق و نیازهای این ردهی سنّی دارد. با درنظرگرفتن شرایط سنّی، نیازها و علاقهمندیها و نیز، توجه به موضوعِ جنگ و دفاع مقدّس، نویسندهی توانا و چیرهدست، باید از راهی وارد شود که او را در رسیدن به هدفش (تأثیر در مخاطب و ایجاد انگیزه برای پیگیری اثر) یاری دهد. یکی از این راهها، استفاده از طنز است. بسیاری از بزرگان ما در قالب طنز، دردها، فقدانها، آرمانهای خویش و جامعه را به تصویر کشیدهاند.
*دربارهی کتاب:
برخی اوقات از دفاع مقدس آنقدر گریهدار حرف میزنیم که خیلیها فکر میکنند جبهه خنده به خود ندیده است.
نویسنده در این کتاب کوشیده است بر مبنای خاطرات رزمندگان دوران دفاع مقدس در ۱۴ داستان طنز از شیرینکاریهای بامزه و جذاب، به موضوع تدارکاتچیها و افراد پشت صحنه جنگ بپردازد. کتاب «سُمبات»، داستانهایی با عنوانهای «تویوپ بابا رسول»، «تشت وضو»، «تکون نخور تا گندش درنیومده!»، «حمارمون سقط شده»، «شما خجالت نمیکشید نماز نمیخوانید؟!»، «مادهشیر»، «قربان الاغت، آقا قربانی» و … را دربردارد.
در خلال این داستانها، تصاویری به صورت سیاهقلم کار شده است تا مخاطب نوجوانِ این اثر بتواند با متن کتاب ارتباط بهتری برقرار کند.
ناشر این کتاب، در پیشگفتار چنین نوشته است: «در تاریخ معاصر ایران بزرگترین واقعهای که امنیت ایران را سخت تهدید کرد، بیگمان هجوم ارتش حکومت وقت عراق به مرزهای غربی کشور است.»
«عشق و نفرت»، روایتی ساده و جذاب از زندگی مردانی است که در جنگ تحمیلی، علیه دشمن جنگیدند. این کتاب، روایت ایثار و قهرمانیهاست؛ روایت عشق و نفرت تواَمان.
*عشق و نفرت، نویسنده: نعمتالله سلیمانی، ناشر: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس (مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ)، ۱۳۸۳.
سردشت سومین شهر قربانی جهان بر اثر استفاده از جنگ افزارهای شیمیایی پس از شهرهای هیروشیما و ناگازاکی است و جامعه بین الملل ۳۵ سال است در مقابل این اقدام صدام و حامیان تسلیحاتی آن سکوت کرده!
سالروز مراسم حج سال ۶۶ یادآور کشتار بیش از ۲۷۰ نفر از شهروندان ایرانی است که برای حضور در مراسم “برائت از مشرکین” شرکت کرده بودند.
در روزگار ما وقایعی بهدست دشمنان دین اتفاق افتاد که تـاریخ، مشابه آن را بهجز در صدر اسلام، با این کیفیت و حجـم، کمتـر به یـاد مـیآورد. هرکدام از این اتفاقات فتنهای جدا بود که برای دگرگون کـردن جامعهای بزرگ کفایت میکرد.
دربارهی کتاب:
این کتاب حکایت واقعی از سفرِ نویسـنده به همـراه دانشمند فقید، مرحـوم حجهالاسـلام والمسـلمین حـاج شـیخ حسـین قاسمی به مکّه معظمه است. این داستان، ذکر تـرور نافرجـام بزرگمردی ماندگار است که عملیات موفقی را نیـز درون خـود جـای داده است. در این کتاب سـعی شده است که نامهای نقـشآفرینـان داسـتان حتـیالامکان حقیقی باشد تا ضمن شاهدبودن بر صـحت نگـارش، تجلیلـی هم از رشادتهای آنها بشود.
دربارهی نویسنده:
«محمدحسن صادقزاده» در سال ۱۳۲۶ در اصــفهان متولــد شد و در ســال ۱۳۴۵ بــه اسـتخدام ارتـش در آمـد. وی در سـال ۱۳۵۳ وارد دانشکدهی افسری شد و پس از دریافـت درجهی ستوانی به هنگ دانشجویان اصفهان منتقل شد. در مـاههـای اوجگیـری انقـلاب اسـلامی در سـال ۱۳۵۷ مدّتی به علّت فعالیت در جهـت پیـروزی انقـلاب اسـلامی بازداشت شد.
وی از سال ۱۳۵۸ تا سال ۱۳۶۲ عهـدهدار مشـاغلی چون مسئولیت انجمـن اسـلامی پادگـان سـقز، فرمانـدهی آتشبار توپخانـه، سرپرسـتی عقیـدتی-سیاسـی تیـپ ۲ سـقز، فرمانـدهی گروهـان قرارگـاه و بسـیج در قرارگـاه شـمال غـرب و همچنـین بازرسی لشکر ۲۸ سنندج بود.
سـال ۱۳۶۲ بـه اصـفهان منتقل شد و به تدریس در دانشـکدهی پدافنـد هـوایی، رئـیس بازرسی گروه ۵۵ توپخانه و تدریس در دانشـکده توپخانـه مشغول بود. سال ۱۳۶۵ به دورهی عالی رستهای اعزام و پس از طی دوره به لشکر ۵۸ منتقل شد و در سمت فرمانـدهی گـردان توپخانـه خـدمت کرد.
پس از طی دوره به لشکر ۵۸ منتقـل شد و در سـمت فرمانـده توپخانه خدمت کرد. پس از یک سال به لشـکر ۲۸ منتقـل شد و در آن لشکر مسئولیت رئیس آجودانی لشـکر و خودکفـایی لشـکر را عهـدهدار گردیـد.
از سـال ۱۳۶۸ تـا ۱۳۷۳ در آمادگـاه اصـلی اصفهان خدمت کرد. در سال ۱۳۷۳ به لشکر ۷۷ پیاده منتقل شد و مسئولیت رئیس آجودانی لشکر و فرماندهی خـدمات آن لشـکر را عهـدهدار بـود و در سـال ۱۳۷۵ بـا درجـهی سـرهنگی بـه افتخـار بازنشستگی رسید.
این کتاب گویا، بیانگر چند روایت از دوران اسارت آزادگان و نامهنگاری آنها با رهبر معظم انقلاب «حضرت آیت الله خامنهای» است.
روایتهای ابتدای کتاب از ماجرای اعزام آزادگان به جبهه آغاز میشود، به نحوهی اسیر شدن و شرایط اسارت میپردازد و تا زمان آزادی ادامه پیدا میکند. وجه اشتراک روایتهای کتاب، نامهنگاری اسرا، با حضرت آقا هست. با توجه به شرایط اسارت، نوشتن نامههایی خطاب به حضرت «امام خمینی(ره)» و مقام معظم رهبری با خطرات زیادی برای آزادگان عزیز همراه بود؛ این نامهها معمولاً در اتاق سانسور از بین میرفت. جایی که عراقیها به همراه تعدادی از منافقین، نامهها را کنترل میکردند تا مطلب خاصی در نامهها نباشد و غالباً به ایران نمیرسید.
رسیدن نامههایی معدود که با خلاقیت آزادگان و به صورت رمزی نگارش شده و رسیده، شبیه معجزه است؛ معجزهای برای ماندگار شدن ارادت اسرا به امام شهدا و حضرت آقا (و بالعکس) در تاریخ.
در مقابل، روایت ششم و پایانی کتاب، شرحی است از شرایط اسرای عراقیِ دوران جنگ که مهمان جمهوری اسلامی بودند و در امتداد زمان اسارت خود، خدمات فراوانی از جانب نظام اسلامی دریافت کردند، که منجر به علاقه و ارادت آنها به ایران و جمهوری اسلامی شد.
فصلهای کتاب عبارتند از:
اشاره
روایت اول: عموی چشم انتظارت (آزاده مهدی وطن خواهان)
روایت دوم: خدا با ماست (آزاده مجید عباسی)
روایت سوم: سلام خدا بر این مادر و فرزند (آزاده سید مرتضی نبوی)
روایت چهارم: مایهی افتخار کشورید (آزاده محمد صالحی)
روایت پنجم: مژدهی زنده بودن و امید (آزاده مهدی طیبی تفرشی)
* این کتاب به همت «موسسه فرهنگی هنری ایمان جهادی(صهبا)» تهیه و تدوین شده و انتشار یافته است.
امروزه بسیاری از کوچهها با نام بزرگ شهدا مزیّن شدهاند. روزگاری این نام و نشانها، جزء مهربانترین و بااستعدادترین جوانان اهل محل بودند که همه از خوبیها و بزرگیهایشان میگفتند؛ مانند کوچهی شهید بزرگی.
«رضا»، پسر کوچک خورشیدخانم، به جبهه رفته است و خورشید خانم و همسرش با یادگاریهای رضا روزگار میگذرانند. رضا مدام برای مادرش نامه میفرستد، تا اینکه خبر شهادتش به دست مادر میرسد.
عکاسیِ همهی مجالس محل برعهدهی رضا بود و اگر کسی میخواست، حتی نقاشیشان را میکشید و یادگاریهای رضا در خانهی تکتک اهالی کوچهی شهید بزرگی باقی مانده است. وسایل عکاسی و نقاشی او همچنان در مغازهاش مانده است و به چیدمان آن هم دست نزدهاند.
قبل از اینکه رضا به جبهه برود، دلش میخواست با دختری به نام مریم ازدواج کند. اما اوضاع به گونهای پیش رفت که به جبهه برود و درخواستش را هیچ وقت مطرح نکند.
رضا در جبهه، با نوشتنِ نامهای از مادرش خواست همچنان دست نگه دارد تا خودش برگردد و به خواستگاری بروند و انگشتر و پارچهای را که برای مریم خریده بود، به او هدیه کند؛ البته هیچگاه این اتفاق نیفتاد و رضا هیچوقت برنگشت و مریم هم ازدواج کرد و از محل رفت….
* نمایش «کوچهی شهید بزرگی» دربردارندهی پنج داستان «اصل و قلب»، «بود و نبود»، «دوست و دشمن»، «مهر و کینه» و «وصل و فصل» است.
کتاب «خرمشهر در جنگ طولانی» اثری از مهدی انصاری، محمد درودیان و هادی نخعی است که وقایع سیاسی و نظامی خرمشهر، از زمان پیروزی انقلاب تا آغاز حملهی عراق، را بررسی میکند.
دربارهی کتاب
در بخش دوم کتاب «خرمشهر در جنگ طولانی» بهطور مفصل این مباحث بازگو شده است:
جریان آمادگیهای نهایی ارتش متجاوز صدام برای شروع هجوم نظامی مستقیم تا اشغال کامل خرمشهر، اوضاع مرز و شهر خرمشهر، عملیات و تحرکات مرزی عراق پس از پیروزی انقلاب و واکنش سازمانهای مسئول جمهوری اسلامی، چگونگی شروع هجوم سراسری دشمن در منطقهی خرمشهر و واکنش مردم، نحوهی هجوم زمینی و یگانهای متجاوز و محورهای تجاوز و چگونگی مقابله با آنها، شکلگیری و سازماندهی نیروهای مقاومت، شکست صدام در کسب یک پیروزی سریع و اعلام آتشبس از جانب رژیم او و واکنش جمهوری اسلامی، تمرکز قوا و توجه اصلی رژیم صدام به اشغال خرمشهر و آبادان، وضعیت مدافعان در آغاز مرحلهی دوم هجوم و مشکلات و کمبودها، عبور دشمن از کارون و چگونگی نفوذ دشمن در شهر پس از ۲۲ روز تلاش و تحمل تلفات، تشریح جنگ شدید خیابانی و مقابلهی جانانه مدافعان خرمشهر و جنگ خانهبهخانه برای جلوگیری از سقوط خونینشهر و هجوم نهایی دشمن.
پیوست اوّل کتاب «خرمشهر در جنگ طولانی» با نام «زنان در حماسه خونینشهر» یادی است از تلاش بانوان متعهد در خرمشهر و در جریان مقاومت ۳۵روزهی خرمشهر و فعالیتهایی که در زمینهی نبرد مستقیم با دشمن، پشتیبانی رزمندگان و امدادگری انجام دادند.
پیوست دوم کتاب، زندگینامهی «شهید شیخ محمدحسن شریف قنوتی» است و به نقش و فعالیتهای این شهید در خرمشهر اشاره شده است.
*************************
فصل اول: مقدمه
فصل دوم: «اصلی شدن اشغال خرمشهر و تمرکز نیرو» (بخش اول)
فصل سوم: «اصلی شدن اشغال خرمشهر و تمرکز نیرو» (بخش دوم)
فصل چهارم: «اصلی شدن اشغال خرمشهر و تمرکز نیرو» (بخش سوم)
فصل پنجم: «جنگ دهروزه پشت دروازههای خرمشهر» (بخش اول)
فصل ششم: «جنگ دهروزه پشت دروازههای خرمشهر» (بخش دوم)
فصل هفتم: «جنگ دهروزه پشت دروازههای خرمشهر» (بخش سوم)
فصل هشتم: «دشمن در شهر خونین» (بخش اول)
فصل نهم: «دشمن در شهر خونین» (بخش دوم)
فصل دهم: «تهاجم نهایی و اشغال خونینشهر» (بخش اول)
فصل یازدهم: «تهاجم نهایی و اشغال خونینشهر» (بخش دوم)
فصل دوازدهم: «تهاجم نهایی و اشغال خونینشهر» (بخش سوم)
فصل سیزدهم: «تهاجم نهایی و اشغال خونینشهر» (بخش چهارم)
فصل چهاردهم: نقش زنان در حماسهی خونین شهر (ضمیمه اول)
فصل پانزدهم: یادی از شهید شیخ محمدحسن شریفقنوتی (ضمیمه دوم)
قابهایی از گفتوگوی صمیمانه رهبر معظم انقلاب با فرزندان و خانوادههای شهدای مدافع حرم در نماهنگ «بابای قهرمان من» را در این ویدیو ببینید.
در ماه مبارک رمضان ۱۴۰۱ سه روحانی توسط عبداللطیف مرادی در حرم مطهر رضوی مورد هدف حمله یک ضارب قرار گرفتند که ۲ تن از ایشان به شهادت رسیدهاند.
غلامعلی صادقی رئیس شورای قضایی خراسان رضوی گفت: پس از وقوع حادثه ناگوار تروریستی علیه ۳ تن از روحانیون جهادی، پرونده قضایی با فوریت تشکیل و تحقیقات همه جانبه و گسترده در این زمینه آغاز شد و جلسات هماهنگی و شورای تامین برگزار و حکم اعدام عبداللطیف مرادی به اتهام محاربه، صبح امروز یعنی۳٠خردادماه ۱۴٠۱ در حضور جمعی از شهروندان و مسئولان از طریق چوبه دار در محل زندان وکیل آباد مشهد به مرحله اجرا در آمد.
به مناسبت سوم خرداد ماه سالروز آزادسازی خرمشهر نماهنگ «از تبار فهمیده» اثری از گروه سرود مصباح بیرجند منتشر شد. این قطعه با شعری از سیدصادق آتشی در مرکز متنا سازمان فضای مجازی بسیج خراسان جنوبی تهیه شده است.
شهید مرتضی عبداللهی متولد ۹ اسفند سال ۱۳۶۶ در تهران بود در تیر اندازی تبحر خاصی داشت. دو مرتبه برای دفاع از حریم اهل بیت (ع) به سوریه رفته بود که در ۲۳ آبان ماه سال ۹۶ به شهادت میرسد.