دکتر عباسی
استاد رائفی پور
خیریه احسان مهدوی

جستجو




در اين سایت
در كل اينترنت

آمار

هم‌سنگران

>
خواب خون
این کتاب گویا رمانی تاریخی است که نویسنده برای نوشتن آن از واقعیت‌های تلخ و شیرین دوران دفاع مقدس و گوشه‌‌ای از زندگی شهید «محمدحسین فهمیده» الهام گرفته است.

حسین درحال سجده آن‌قدر دعا خواند که کم‌کم سرمای صبحگاهی را فراموش کرد. دوباره چشم‌هایش گرم شد و خوابش برد.
خوابش که برد، دید انگار دوباره کودک شده است. دوباره مثل روزهای کودکی روی شانه‌های پدرش نشسته و همراه با او دارد دور حرم حضرت معصومه(س) و دور حرم حضرت امام رضا(ع) طواف می‌کند… بعد دید ناگهان همه‌جا شلوغ شد. شلوغِ شلوغ‌ … مردم از همه سو ریختند کنار دست پدرش و او را سوار بر شانه‌های خود کردند. حسین حالا سوار بر شانه‌های مردم داشت پرواز می‌کرد. شاد و سبک‌بال….
آن‌سو، مادرش را دید. مادر داشت حسین‌ را صدا می‌زد: «حسین‌ حسین‌ حسین‌ …».

* درباره‌ی کتاب:
نویسنده خود درباره‌ی انگیزه‌ی نوشتن این کتاب در مقدمه آورده است:
«خواب خون را در پاسخ یک نیاز درونی دیرینه نوشته‌ام و چون آن را یک رمان تاریخی می‌دانم، در نوشتن حوادث آن از وقایع تاریخی معاصر استفاده کرده‌ام. پس آنچه در این کتاب آمده است، الهام‌گرفته از واقعیت‌‌های تلخ و شیرین دوران دفاع مقدس و شاید تنها تصویری گنگ و مبهم از آن حماسه‌های شورانگیز است.
برای نوشتن این حداقل، تا توانسته‌ام تلاش کرده‌ام. گفت‌وگو با خانواده‌ی شهید (پدر، مادر و برادران) و دوستانش، دیدن نوارهای ویدئویی مربوط به خاطرات خانواده، دوستان و معلمان شهید درباره‌ی او، و خواندنِ همه‌ی آثاری که درباره‌اش منتشر شده بودند، از جمله‌ی این کارها بوده است.
علاوه بر این، چون شهید فهمیده در خرمشهر جنگیده و در همان‌جا به شهادت رسیده بود، لاجَرَم تصویر کلی جنگ خرمشهر در طی این داستان لازم بود. من برای خلق چنین تصویری می‌بایست به خاطرات رزمندگان درباره‌ی خرمشهر پناه می‌بردم. پس هرچه در این باره یافتم، خواندم و بدیهی است که از آن میانه، بعضی حوادث عینی را از آن خاطرات گرفتم. از آن جمله از خاطرات تنی چند از حماسه‌آفرینان خرمشهر در کتاب بسیار ارزشمند «مردان جنگ» به کوشش «سیدحسین میرپور» و کتاب «حدیث حماسه‌ها» گردآوری و چاپ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.»

* کتاب خواب خون، جایزه‌‌ی ادبی شهید «حبیب غنی پور» را کسب کرده است.

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :21 آذر 1401 298 بازدیدبدون نظر »

حاجی یاور، فرمانده‌ی گردانِ شناسایی، در یک شب بارانی، مش‌علی را احضار می‌کند. مش‌علی مسئول اطلاعات و عملیات است و درمی‌یابد که باید یک سایت موشکی را در کشور عراق منهدم کند.

یک سایت موشکی در کشور عراق شناسایی شده است و مش‌علی باید آن را منهدم کند. او کمی شک دارد و نگران است، چون «عماد سیدی» که قرار بوده کروکی‌های اصلی را بیاورد، هنوز برنگشته است. با این‌حال، حاجی یاور دستور ستاد فرماندهی را برای انهدام سایت موشکی لازم ‌الاجرا می‌داند.
مش‌علی از اینکه بدونِ هماهنگی با او تصمیم‌ گرفته‌اند، ناراحت است. حاجی یاور به او سفارش می‌کند که افراد را برای عملیات انتخاب کند و وقت را هدر ندهد….

*********
شنونده‌ی گرامی، پیشاپیش بابت کیفیت پایین و اشکالات جزئیِ برخی از بخش‌های نمایش پوزش می‌خواهیم.

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :21 آذر 1401 365 بازدیدبدون نظر »
جلسه ناتمام: مروری بر زندگانی و خاطرات شهید سرلشکر خلبان سید نصرالله آسیایی
این کتاب مروری است بر زندگی و خاطرات «شهید سرلشکر خلبان سید نصرالله آسیایی».

«سید نصرالله آسیایی»، فرزند سید امان‌الله، در روز ۱۹ دی‌ماه ۱۳۲۰ در شهرستان «صحنه» از توابع استان کرمانشاه به دنیا آمد. وی در زادگاه خود به مدرسه رفت و باوجود وفات پدرش و تنگ‌دستیِ خانواده، وارد آموزشگاه درجه‌داری شد و سرانجام در سال ۱۳۴۶ دیپلم متوسطه گرفت.
سپس در آزمون ورودیِ دانشکده‌ی افسری پذیرفته شد و به تحصیل علوم نظامی پرداخت.
با پایان دروس دانشکده به هوانیروز پیوست و با توجه به علاقه‌ی ویژه به خلبانی، دوره‌ی آموزشی تخصصی پرواز را سپری کرد و به جمع خلبانان هوانیروز پیوست و به پایگاه اصفهان منتقل شد.
خلبان آسیایی علاقه‌ی ویژه‌ای به ورزش داشت؛ از این رو در اصفهان زورخانه‌ای راه‌اندازی کرد.
پس از پیروزی انقلاب، در کردستان به اسارت ضدّ انقلاب درآمد که با کاردانی و رشادت، توانست خود و همراهانش را از بند منافقان رها کند.
وی «استاد خلبانی» بود و در محل کارش از دانش و تجربه‌ی همه‌ی کارکنان بهره می‌برد و با توجّه به اینکه از سربازی به سرداری رسیده بود، قدرت تجزیه و تحلیل و تفکیک مسائل نظامی را داشت.
خلبان آسیایی حاصل آموخته‌ها و تجارب ارزشمند خود را در دو کتابِ «روش جاری» و «شرح وظایف» به رشته‌ی تحریر درآورد که اکنون متن درسی دانشجویان است.
وی در سال ۱۳۶۰ به فرماندهیِ پایگاه هوانیروز مسجد سلیمان منصوب شد و همواره در راستای اهداف و برنامه‌های کلّی فرماندهی نیروی زمینی در مدیریّت جنگ قدم برمی‌‌داشت.
سرانجام این فرمانده‌ی شایسته در تاریخ ۱۳۶۵/۱۰/۱۱ دراثر برخوردِ موشک هوا به زمین دشمن بعثی در دفتر کار خود در پایگاه مسجد سلیمان به درجه‌ی رفیعِ شهادت رسید و به خیل شهدای راه اسلام پیوست.

* این کتاب با همکاری سازمان حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدّس ارتش جمهوری اسلامی ایران و مجوز رسمی انتشارات آتشبار به کتاب گویا تبدیل شده است.

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :20 آذر 1401 317 بازدیدبدون نظر »
آخرین زره پوش

این کتاب، خاطرات جان‌باز «حاج صحبت‌اله بداغی»، فرمانده‌ی گردان زرهی لشکر ۱۷ علی ابن ابیطالب(ع) است.

نویسنده‌ این کتاب را در ۲۸ فصل کوتاه گردآوری کرده است و در هر فصل، یک یا چند خاطره از این جان‌بازِ دوران دفاع مقدس را ثبت می‌کند.

*آخرین زره‌پوش (براساس خاطرات جان‌باز حاج صحبت‌اله بداغی)ِ، نویسنده: رضا قاسمی، نشر شاهد، ۱۳۹۷.

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :20 آذر 1401 359 بازدیدبدون نظر »
این کتاب زندگی، تلاش‌ها و فداکاری‌های «شهید سرلشکر ولی‌الله فلاحی» (فرمانده نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران) را در دوران دفاع مقدس روایت می‌کند.

«ولی‌الله فلاحی» در سال ۱۳۱۰ در طالقان به دنیا آمد و تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در طالقان و دبیرستان نظام تهران گذراند. وی پس از دریافتِ دیپلم متوسطه، در مهرماه سال ۱۳۳۰ وارد دانشکده‌ی افسری شد و با درجه‌ی ستوان دومی و رسته‌ی زرهی فارغ‌التحصیل شد؛ سپس در لشکر ۹۲ زرهی خدمت خود را آغاز کرد.
فلاحی به‌سببِ مخالفت‌ با حکومت پهلوی، از سال ۱۳۳۰ تا ۱۳۵۲ چهار بار به زندان افتاد؛ امّا به واسطه‌ی تفکّر و دانش بالایی که داشت، از افسران زبده‌ی ارتش شاهنشاهی بود و همواره مورد احترام فرماندهان ارشد ارتش بود.
فلاحی با درجه‌ی سرهنگ دومی، به همراه گروهی از افسران ایرانی، به عنوان ناظر صلح سازمان ملل در آتش‌بس ویتنام، از سال ۱۳۵۱ تا اواسط ۱۳۵۳ در این کشور حضور داشت.
او در ۱۲ مهرماه ۱۳۵۷، پس از گرفتن درجه‌ی سرتیپی، به شیراز منتقل شد و به عنوان معاون فرماندهی مرکز پیاده‌ی شیراز به کار خود ادامه داد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، «شهید سپهبد قرنی» به شهید فلاحی پیشنهاد فرماندهیِ نیروی زمینی ارتش را داد. وی با وجود شرایط خاصّ آن زمان (که کسی عهده‌دار این مسئولیّت نمی‌شد)، با جسارت این مسئولیّت را پذیرفت و اذعان داشت خونی که در بدن دارد، برای مردم، انقلاب و دفاع از میهن خواهد بود.
او از آغاز جنگ، همواره در جبهه‌های نبرد حضور داشت. پس از برکناری «ابوالحسن بنی صدر» از فرماندهی کلّ قوا، طیّ حکمی از سوی «حضرت امام خمینی (ره)» مسئولیّت جانشینیِ رئیس ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران را بر عهده گرفت.
امیر سرلشکر فلاحی، افسری بسیار عالِم در امور نظامی، فعّال و کوشا بود و علاقه‌ی فراوانی به حفظ نظام جمهوری اسلامی داشت و تا آنجا که در توان داشت، ضمن ایجاد هماهنگی بین ارتش و دیگر نیروها، مانند سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نیروهای مردمی، از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در مقابل هجمه گروهک‌ها دفاع کرد.
ولی الله فلاحی در تاریخ بیست و نهم خرداد ۱۳۵۹ به ریاست ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران منصوب شد و در همان زمان نیز آشوب و درگیری در مناطق غربی کشور و تجاوزهای پراکنده‌ی رژیم بعثی عراق به کشورمان آغاز شد.
با پیدایش این اوضاع، وی هفته‌ای دو روز در ستاد مشترک ارتش حضور می‌یافت و با تشکیل جلسه‌های فشرده و دادنِ دستورهای لازم و ایجاد هماهنگی با اداره‌های متعدّد ستاد و دیگر نیروها، خیلی سریع به جبهه‌های جنگ برمی‌گشت و در خطّ مقدّم در کنار نیروهای رزمنده قرار می‌گرفت.
شهید فلاحی در مقام رئیس ستاد ارتش گفته بود: «من وجب به وجب خاک خوزستان را به علّت محلّ خدمت اوّلیه‌ام می‌شناسم. با توجّه به پیش‌رویِ سریع عراق، آرزو داشتم که ارتش عراق زمین‌گیر شود که چنین شد. اکنون تنها یک آرزوی دیگر دارم؛ تنها آرزویم این است که ارتش متجاوز عراق را از طرف آبادان تا مارد عقب بنشانم.» با طراحی و اجرای پیروزمندانه‌ی «عملیّات ثامن الائمه» و رفع حصر آبادان، آرزوی شهید فلاحی برآورده شد و وضعیّت راهبردیِ جنگ دگرگون و زمینه برای پیروزی‌های بزرگ فراهم شد.
او در زمانِ عملیّات ثامن الائمه (ع) به منطقه‌ی عملیّاتی شتافت و پس از کسب پیروزیِ ارزشمند در این عملیّات، در شامگاه هفتم مهرماه به همراه تعداد دیگری از فرماندهان جنگ، به قصد دیدار با حضرت امام خمینی (ره)، فرمانده‌ی کلّ قوا، و ارائه‌ی گزارش به محضر ایشان، راهی تهران شد که با سقوط هواپیمای حامل آنان در نزدیکی تهران، به درجه‌ی رفیع شهادت نائل شد.

* این کتاب با همکاری سازمان حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدّس ارتش جمهوری اسلامی ایران و مجوز رسمیِ انتشارات آتشبار به کتاب گویا تبدیل شده است.

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :19 آذر 1401 337 بازدیدبدون نظر »

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :19 آذر 1401 326 بازدیدبدون نظر »
زمان جنگ، رزمنده ها در دل سنگر منتظر هستند. در حمله ای که انجام داده اند ابراهیم جا مانده است و نادر از این موضوع عذاب وجدان گرفته و مدام با همه درگیر می شود.

نادر که رفیق صمیمی ابراهیم است و از بچه گی با هم بزرگ شدن در عملیاتی که برای شناسایی رفتند ابراهیم زخمی می شود و نمی توانند او را به عقب بر گردونند نادر که به مادر ابراهیم قول داده است که مراقب پسرش باشد می خواهد به جایی برگردد که ابراهیم زخمی شده است تا اورا به عقب برگرداند حاج اسماعیل فرمانده گردان مشغول طراحی یک عملیات است برای نجات ابراهیم و می خواهد کاری کند که دوست صمیمی اش نادر در این عملیات او را همراهی نکند، اما نادر او را به قرآن قسم می دهد که اجازه دهد در این عملیات کنارش باشدو…

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :18 آذر 1401 359 بازدیدبدون نظر »

امانت

حاج محمود که از رزمندگان دوران جنگ است، حالا در بازار حجره ی خرازی دارد. او این روزها به دلیل اثرات شیمیایی در سالهای جنگ، قادر به اداره ی امور آنجا نیست. پس حجره را به پسر و دامادش سپرده است…

حاج محمود گهگاهی به خاطر این ضایعات شیمیایی به بیمارستان می رود. دکتر هشدار داده که باید به شدت درمانش را پیگیری کند و برای مدتی در بیمارستان بستری شود. اما او از کاری نیمه تمام حرف می زند که ذهنش را درگیر کرده و باید برای انجام آن به سفر برود. رازی که هیچکس از آن با خبر نیست. دکتر با رفتن او مخالفت می کند و از ترکشی می گوید که نزدیک قلب او قرار گرفته است و اگرزودتر جراحی نشود ممکن است موجب مرگش شود. اماحاج محمود که آرام و قرار ندارد، به اجبار شبانه از بیمارستان فرار می کند. او به محض خارج شدن ار بیمارستان به سراغ حاج حیدر ، دوست و همرزم قدیمی اش می رود. همسر حاج محمود ، قدسی خانم و بچه ها که حالا از فرار او با خبر شده اند، بسیار ناراحت و نگران به دنبال خبری از او هستند. حاج محمود و حاج حیدر به سراغ سید یحیی یکی دیگر از دوستانشان می روند تا همه با هم راهی خرمشهر شوند. اما سید یحیی به دلیل صدمات شیمیایی شهید شده است. آنها سالها پیش امانتی را در خرمشهر زیر خاک پنهان کرده اند و عهد کرده اند که آن را به صاحبش برگردانند. در منزل سید یحیی با شهرام آشنا می شوند. شهرام خواهر زاده ی همسر سید یحیی است و در این سفر با آنها همراه می شود. قدسی خانم و بچه ها به دنبال پیدا کردن راهی هستند که خبری از حاج محمود بگیرند اما هیچ کس خبری از او ندارد. حیدر محمود را راضی می کند که با منزل تماس بگیرد تا آنها از نگرانی در بیایند. محمود به همسرش می گوید که باید به این سفر برود. آنها دو همرزم دیگر خود را پیدا می کنند و راهی می شوند. به خرمشهر می رسند. گنج مورد نظر حاج محمود برای شهرام ناشناخته است و شهرام بسیار کنجکاو است تا زودتر گنج را بیابند. آنها به مکان مورد نظر می رسند و شروع می کنند به کندن زمین . بعد از تلاش فراوان بالاخره به جعبه ی آهنی می رسند که در آن …

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :18 آذر 1401 311 بازدیدبدون نظر »
گلستان یازدهم
این کتاب دربردارنده‌ی خاطرات «زهرا پناهی‌ روا»، همسر «شهید علی چیت‌سازیان» از سرداران شهید استان همدان است.

این کتاب با زبانی صادقانه زندگی یک ‌سال و هشت‌ماهه‌ی شهید چیت‌سازیان و همسرش را شرح می‌دهد. فرمانده‌ای که در جبهه، به‌سببِ مهارت‌های رزمی و شجاعتش، به «عقرب زرد» معروف بود، در خانه با مادر و همسرش به اندازه‌ای با مهر و محبت رفتار می‌کرد که گویی این قلب رئوف هیچ‌گاه سابقه‌ی حضور در جنگ نداشت.
کتاب «گلستان یازدهم» یک عاشقانه‌ی آرام در دل جنگ است که در ۱۷ فصل تدوین شده است و از زمان تولد فرزند شهید آغاز می‌شود و تا این روزهای راوی ادامه می‌یابد.
ایجاد جریان سیال ذهن در روایت خاطرات، فضاسازی، حفظ لهجه‌ی شخصیت‌ها در کتاب و شخصیت‌پردازی با استفاده از گفت‌وگو، از شیوه‌هایی است که در این کتاب قابل درک است.
پناهی روا از جمله بانوانی است که فرزندش پس از شهادت همسرش متولد می‌شود. درواقع این کتاب چهره‌‌ی دیگرِِ یکی از شهدای دفاع مقدس را نشان می‌دهد. مردی که در خانه‌اش یک همسر مهربان است و در بیرون از خانه یکی از بسیجی‌های «امام خمینی(ره)» است که اگر جنگ ۲۰ سال دیگر هم طول بکشد، باید در جبهه باشد.

* متن تقریظ رهبر انقلاب بر این کتاب‌ بدین شرح است: «بسم‌ الله ‌الرّحمن‌ الرّحیم. این روایتی شورانگیز است از زندگی سراسر جهاد و اخلاصِ مردی که در عنفوان جوانی به مقام مردان الهی بزرگ نائل آمد و هم در زمین و هم در ملأ اعلی به عزّت رسید. هنیئاً له. راوی‌ـ شریک زندگی کوتاه اوـ نیز صدق و صفا و اخلاص را در روایت معصومانه‌ی خود به‌روشنی نشان داده است. در این میان، قلم هنرمند و نگارش آکنده از ذوق و لطف نویسنده است که به این‌همه جان داده است. آفرین بر هر دو بانو؛ راوی و نویسنده‌ی کتاب».

*فهرست کتاب:
مقدمه ● فصل اول: خاطراتم فیلم می شود ● فصل دوم: خواستگاری با چشم های آبی ● فصل سوم: نامه عاشقانه ● فصل چهارم: ماه عسل دوم ● فصل پنجم: گُلُم ● فصل ششم: گلستان یازدهم ● فصل هفتم: کاش باسعیدآقا نمی رفتیم ● فصل هشتم: پرده‌های بنفش و صورتی ● فصل نهم: سیب گلاب ● فصل دهم: راهکارِ اشک ● فصل یازدهم: بافتنی ● فصل دوازدهم: انارهای تَرَک خورده ● فصل سیزدهم: یه شب زندگی با یه مرد ● فصل چهاردهم: ستاره پدر ● فصل پانزدهم: مامانِ دانش‌آموز ● فصل شانزدهم: پشتِ ردیفِ درخت‌ها ● فصل هفدهم: زخم اثناعشر ● تصاویر

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :11 آذر 1401 367 بازدیدبدون نظر »
پرواز دیده‌‌بان
کتاب «پرواز دیده‌بان» درباره‌ی زندگی جان‌بازِ شهید «حشمت‌الله حیدری وانانی» است که به کوشش «افسانه حیدری» و نشر شاهد منتشر شده است.

درباره‌ی کتاب:
این کتاب در ۱۰ فصل خاطرات این جان‌باز شهید را روایت می کند. عنوان‌های این ۱۰ فصل عبارت‌اند از:
کودکی و نوجوانی، سال‌های رزم در نوجوانی و جوانی، شهید حشمت‌الله حیدری از نگاه هم‌رزمان، پس از جنگ، بروز بیماری، عروج، روزهای بازگشت، شهادت، پس از شهادت و تصاویر.
در صفحه‌ی ۱۶۸ کتاب به نقل از مادر شهید می‌خوانیم: «سه سال بعد از شهادت حشمت‌الله، توفیق زیارت خانه‌ی خدا را پیدا کردم. مثل همیشه جای خالی‌اش را در این زیار‌ت‌ها حس می‌کردم. من همیشه به حضور فرزند شهیدم در زندگی‌ام باور قلبی داشته‌ام.
دستم توی دست آیت‌الله بود و داشتم طواف می‌کردم. درحال چرخیدن به دور خانه‌ی خدا بودم که یک‌دفعه دیدم یک نفر با لباس بسیجی آمد و درست مقابلم ایستاد. من هم بی‌اختیار ایستادم. نگاهش که کردم دیدم حشمت‌الله است! با خودم گفتم: خدایا مگر می‌شود؟ یعنی این حشمت‌الله من است؟
همان‌طور ایستاده بود و حرف نمی‌زد؛ فقط نگاهم می‌کرد… خیلی هوای دیدنش را کرده بودم. اصلاً به نیّت او داشتم طواف می‌کردم. یک آن به سمتم آمد و بعد، از جلوی چشمم محو شد. به خودم که آمدم، دیدم چیزی توی دستم هست؛ مشتم را که باز کردم، یک تسبیح عقیق هفت‌مهره‌ی دورنگ و ریزی دیدم که می‌درخشید. با دیدن تسبیح، به گریه افتادم. خدا می‌داند حال عجیبی داشتم…».

درباره‌ی نویسنده:
افسانه حیدری در کتاب «پرواز دیده‌بان» زندگی برادر شهید خود، حشمت الله حیدری، را روایت می‌کند. وی در بخش مقدمه‌ی کتاب، با اشاره به مشاهده‌‌ی فراخوان بنیاد شهید برای مسابقه‌ی داستان‌نویسی «رؤیاهای صادقه شهیدان» نوشته است: «به یاد روزهای پرمرارت برادرم و رؤیای صادقه او افتادم. سر ذوق آمدم، بخشی از زندگی برادر شهیدم را در قالب داستان کوتاه نوشتم که مورد توجه بنیاد شهید قرار گرفت. پس از آن تصمیم گرفتم زندگی‌نامه‌ی نسبتاً کاملی از شهید حشمت‌الله حیدری بنویسم.»

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :11 آذر 1401 413 بازدیدبدون نظر »
مرغ های دریایی
درست همان موقعی که بچه‌ی دومش به دنیا آمد، باید به مأموریتی می‌رفت که امید کمی به بازگشت از آن بود. آیا این هم‌زمانی، پیامی برای او به همراه داشت؟

* درباره‌ی کتاب:
کتاب «مرغ‌های دریایی»، نوشته‌ی «محمدرضا بایرامی»، داستان زندگی سپاهیانی است که در نیروی دریایی سپاه فعالیت می‌کنند. افرادی که برای دفاع از مرزهای آبی ایران در برابر تجاوز دشمن، در منطقه‌ی خلیج فارس هستند و سرانجام در رویارویی با نیروهای آمریکایی به شهادت می‌رسند.

*درباره‌ی نویسنده:
«محمدرضا بایرامی»، نویسنده‌ی معاصر ایرانی، در سال ۱۳۴۰ در روستای لاطران استان اردبیل به دنیا آمد. وی در نوجوانی به آثار صمد بهرنگی علاقه‌مند شد.
او اولین قصه‌اش را برای رادیو فرستاد. بایرامی در کارگاه قصه‌نویسی شرکت می‌کرد، اما به‌علّت تأمین مخارج تحصیلش مجبور شد کار کند و نتواست به مشارکت خود در آن کارگاه ادامه دهد.
بایرامی با کتاب «کوه مرا صدا زد» (از قصه‌های سبلان) توانست جایزه‌ی خرس طلایی و جایزه‌ی کبرای آبی سوییس و نیز جایزه‌ی کتاب سال سوییس را از آن خود کند.
وی رئیس خانه‌ی داستان ایران است. بایرامی بابت نگارش رمانِ «لم‌یزرع» و کتاب داستانی «گرگ‌ها از برف نمی‌ترسند» جایزه‌ی کتاب سال جمهوری اسلامی ایران را کسب کرد.

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :10 آذر 1401 376 بازدیددیدگاه‌ها برای کتاب صوتی مرغ های دریایی بسته هستند

اکیپ حاج هادی
ایستگاه‌‌‌های صلواتی شدیداً مورد تنفّر دشمن بود. ازآنجاکه این مراکز تأثیر بسیار خوبی بر روحیه‌‌ی رزمنده‌‌ها داشت، همواره یکی از اهداف بمباران‌‌های هوایی دشمن به‌‌حساب می آمد.

درباره‌ی کتاب:
«اکیپ حاج هادی» روایتِ خاطرات ایثارگران جهاد و پشتیبانی ورامین است و حاصل بیش از ۴۰ ساعت گفت‌وگوی جعفر کاظمی با «حاج هادی جنیدی» درباره‌‌ی هم‌رزمان اوست که در قالب ۲۱۰ خاطره نوشته شده و کاظمی خاطرات را بازآفرینی کرده است.
در بخش پیوست این کتاب، تصاویر و اسنادی از حاج هادی جنیدی و هم‌‌رزمانش به چشم می‌خورد. نویسنده در مقدمه‌‌ی کتاب بیان می‌‌کند که نزدیک به هزار تن از مرد و زن در «اکیپ حاج هادی» فعالیت می‌کردند که امکان ذکر نام همه‌‌ی آنها وجود ندارد. از این رو نام برخی رزمندگان این گروه را به تفکیک مشاغل آنان، ازجمله فرهنگیان، کشاورزان، مشاغل آزاد، رانندگان و کامیون‌‌‌‌داران، پاسداران، کارمندان و کباب‌‌‌‌پزها، آورده است.

درباره‌ی نویسنده:
«جعفر کاظمی» متولد ۱۳۵۰ بود. وی علاقه‌‌ی بسیاری به‌ نوشتن داشت و زمانی که در سال ۱۳۶۸ با «رحیم مخدومی» آشنا شد، تحت تأثیر نوشته‌های او قرار گرفت و دست به قلم شد. مطالعه‌‌ی کتاب‌های «فردا پسرم برمی‌گردد»، «جنگ مردان درد» و «جنگ پابرهنه‌ها» وی را به نوشتن ترغیب کرد که حاصلش چند کتاب در حوزه‌‌‌ی ادبیات دفاع مقدس شده است.
کاظمی در شاخه‌های گوناگون هنری فعال بود. او حدود چهار سال نمایش‌‌های مدافعان حرم را نیز کارگردانی می‌کرد و هر سال محوریت این نمایش، یکی از شهدای مدافع حرم بود. نمایش ویژه‌‌ی «شهید احسان میرسیّار» یکی از این نمایش‌‌هاست که با استقبال چشمگیر مردم همراه بود.
از کتاب‌‌های ماندگار کاظمی در حوزه‌‌ی دفاع مقدس می‌‌‌توان به «نیمکت‌‌‌های سوخته» و «اکیپ حاج هادی» اشاره کرد.
جعفر کاظمی براثر بیماری آنفولانزا و عفونت ریه، در سن ۴۸ سالگی درگذشت.

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :10 آذر 1401 334 بازدیددیدگاه‌ها برای کتاب صوتی اکیپ حاج هادی بسته هستند
باغ اسدالله خان

این کتاب دربردارنده‌‌ی مجموعه خاطرات سرهنگ بازنشسته‌‌ی ارتش، «محمدحسن صادق‌‌‌زاده پوده»، از دوران دفاع مقدس است.

آیا گذشته چراغ راه آینده است؟ شنیدن حوادث دوران دفاع مقدس برای همه‌‌‌ی نسل‌ها در این سرزمین شیرین خواهد بود. حوادث تلخ و شیرینی که حاوی نیش‌ها، نوش‌ها، عبرت‌ها و آموزه‌های فراوان است. شنیدنِ این حوادث از زبان کسانی که خود در صحنه‌های مختلف حمایت از نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران حضور داشته‌اند و شاهد آن حوادث بوده‌اند، شیرین‌تر و مستندتر خواهد بود. اگرچه برخی از حوادث به‌ظاهر تلخ است، امّا جذاب و شنیدنی است.
باید این حوادث و خاطرات به رشته‌‌‌ی تحریر درآید. اگرچه خود نویسنده آنها را گزینش می‌‌‌کند، اما این نکته را نمی‌توان از یاد برد که در برهه‌ی حساس تاریخی چاره‌ای جز این نیست که پای سخن چنین مردانی بنشینیم؛ کسانی که موی سفیدشان حاکی از عبرت‌ها و آموزه‌های فراوان است.
راستی هنوز این پرسش بی‌پاسخ مانده است: «اگر سرزمینی مورد تهاجم بیگانگان قرار گیرد، چه باید کرد؟»
در چنین وضعیتی جهانیان از مردم این سرزمین چه انتظاری خواهند داشت؟ پس از گذشت از حادثه و عبور از بحران چه باید کرد؟ با این نگرش، از سرهنگ بازنشسته، «محمدحسن صادق‌‌زاده پوده» که خود از یادگاران جبهه و جنگ است، خواستند که خاطرات خود را بنویسد تا عبرت‌های یادشده در آن به آموزه‌هایی تبدیل شود که خود موجب عبرت گردد و به نسل‌های آینده یادآوری کند که برای هر وجب از خاک این سرزمین رضوی، در روزهای غربت ایران اسلامی، چه فداکاری‌ها و از جان‌‌‌گذشتگی‌ها شده است. باشد که نسل‌های آینده خود این میراث گران‌‌‌‌بها را گرامی بدارند و همچون اجداد خود، پاس‌‌دارِ حرمت‌ها و نگهبان ارزش‌های متعالی آن باشند.

در این داستان می‌خوانیم: «هوای صاف و بهاری و آفتاب دل‌‌‌پذیر بعد از باران، نه‌تنها به درختان زیبایی می‌دهد، بلکه خورشید نیز با افشان‌‌نمودن گیسوان خود و دادن گرما به برگ‌های سبز، فضا را معطّر کرده است…».

*درباره‌‌ی نویسنده:
«محمدحسن صادق زاده پوده» در سال ۱۳۲۶ در اصفهان متولد شد و در سال ۱۳۴۵ به استخدام ارتش درآمد. وی در سال ۱۳۵۳ وارد دانشکده‌‌‌ی افسری شد و پس از دریافت درجه‌‌ی ستوانی، به هنگ دانشجویان مرکز آموزش توپ‌‌خانه‌‌ی اصفهان منتقل شد.
در ماه‌های اوج‌گیری انقلاب اسلامی، در سال ۱۳۵۷، مدتی به‌‌علت فعالیت‌‌های انقلابی بازداشت شد. از سال ۵۸ تا ۶۲ عهده‌دار مشاغلی همچون مسئولیت انجمن اسلامی پادگان سقز، فرماندهی آتش‌بار توپ‌‌خانه، سرپرستی عقیدتی سیاسی سقز، فرماندهی گروهان قرارگاه و بسیج در قرارگاه شمال غرب و همچنین ریاست بازرسی لشکر ۲۸ سنندج بود.
سال ۱۳۶۲ به اصفهان منتقل شد و به‌‌عنوان استاد در دانشکده‌‌ی پدافند هوایی مرکز آموزش توپ‌‌خانه و رئیس بازرسی گروه ۵۵ توپخانه خدمت کرد. در سال ۶۵ به دوره‌‌‌ی عالی رسته‌ای اعزام شد و پس از گذراندنِ دوره به لشکر ۵۸ منتقل گشت و در سِمت فرمانده‌‌ی گردان توپ‌‌خانه خدمت کرد.
وی تا پایان بازنشستگی مسئولیت‌های دیگری نیز برعهده داشت.

* «محمدحسن صادق‌‌‌‌زاده پوده» نویسنده‌ای است که در خاطره‌نگاری دوران دفاع مقدس دست توانایی دارد. از او تاکنون در این زمینه کتاب‌های فراوانی به چاپ رسیده است. برخی از آثار او عبارت‌‌اند از:
آتشبار دوم؛ اشک هجران، مروارید غلتان؛ بانوی چشم‌‌‌انتظار؛ انتقالی با ۱۴هزار صلوات؛ تاوان عشق: بر اساس خاطرات فاطمه سلطان‌دهقانی؛ ترور در سرزمین مظلوم؛ سرباز ولایت؛ قدسیان: شهید عباسعلی امینی، شهید علی اسلامیت، شهید نفس الامری؛ معجزه بازی دراز و ….

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :09 آذر 1401 334 بازدیدبدون نظر »
این کتاب نگاهی است بر زندگی‌نامه و خاطرات شهید مدافع حرم، «مجتبی کرمی».

«مجتبی کرمی»، شهید مدافع حرم، بیستم آذرماه ۱۳۶۵ در روستای «کهنوش» از توابع شهرستان «تویسرکان» استان همدان به دنیا آمد.
از کودکی، پابه‌پای پدر، با مکتب اهل بیت (علیهم السلام) آشنا شد و از آن‌جا که پدرش به امام حسن مجتبی(ع)، کریم اهل بیت، عشق و ارادت خاصّی داشت، این نام را برایش انتخاب کرد.
در دوران دبیرستان از اعضای فعّال بسیج مدرسه‌ی مصطفی خمینی بود و به‌عنوانِ بسیجی نمونه به دیدار آقا و مولایِ خود «حضرت امام خامنه‌ای» مفتخر شد.
در سال ۱۳۸۲ زادگاهش را به همراه پدر و مادر ترک کرد و در شهر همدان ساکن شد. در اوج جوانی به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و جزو «گردان تکاور ۱۵۴ حضرت علی‌اکبر(ع) شد.
وی در کنار هم‌رزمان خود، آموزش‌های سخت نظامی و ویژه‌ی تکاوری، مانند غواصی، پرواز، عملیّات ویژه را فراگرفت. در کنار اشتغال به کار، تحصیلاتش را ادامه داد و موفّق به دریافت مدرک کارشناسی شد.
در ۲۳ سالگی شریک زندگی خود را انتخاب کرد و از شرایط سخت زندگی با یک نظامی با او سخن گفت؛ اینکه امکان دارد روزی برای نبرد با دشمنان دین خدا به کشورهای مسلمان همسایه، مانند لبنان، اعزام شود (در آن زمان سوریه امن بود و درگیر جنگ داخلی نبود).
در سال‌های ۱۳۹۰ و ۹۲، هنگام مأموریت‌ به‌شدّت مجروح شد؛ حتّی یک‌بار شدّت جراحت به‌حدّی بود که هم‌رزمانش تصوّر کردند مجتبی شهید شده است؛ اما خداوند متعال بقای عمر او را رقم زد.
سرانجام در مهرماه ۱۳۹۴، به امر ولیِ امر مسلمانان جهان، لباس رزم پوشید و برای دفاع از حرم «حضرت زینب(س)» و مردم ستم‌دیده و مظلوم سوریه، عازم جبهه‌های نبرد شد و پس از ۱۲ روز حضور در جبهه‌های مقاومت، در تاریخ ۲۵ مهرماه ۱۳۹۴ (سوم محرم الحرام ۱۴۳۷ هجری قمری) در عملیّات آزادسازی حومه‌ی «حلب»، به دستِ تک‌تیراندازان تروریست داعش، براثر اصابت گلوله قناسه به سرش، به فیض شهادت نائل شد.
پیکر پاکش، پس از سه روز، به وطن بازگشت و پس از تشییع بی‌نظیر امّت شهیدپرور همدان در «باغ بهشت همدان» قطعه‎ی شهدا به خاک سپرده شد و این‌گونه مدال افتخار مدافع حرم آل الله بر سینه‌ی شهید کربلایی مجتبی کرمی حک شد.
حاصل زندگی مشترک این شهید مدافع حرم، دختری به نام ریحانه است.

این شهید والامقام در بخشی از وصیت‌نامه‌ی خود می‌نویسد: «اکنون که باب جهاد در راه خدا به امر ولی و مولایم ابلاغ شده، عازم نبرد می‌شوم. به دختر سه‌ساله‌ام، ریحانه جان، بگویید که دوستش داشته و دارم؛ ولی دفاع از حرم حضرت زینب (س) و دردانه‌ی سه‌ساله‌ی امام حسین (ع) واجب بود.» و این‌چنین است مرام عاشقان اهل بیت که جان خویش در طبق اخلاص، فدای راه ولایت می‌کنند. روایت این سفر عارفانه شنیدنی‌ است!

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :08 آذر 1401 434 بازدیدبدون نظر »

تیه دا

این کتاب گویا روایتی است از کودکی تا شهادت شهید مدافع حرم «حیدر جلیلوند».

شهید «حیدر جلیلوند» در کنار خلق پهلوانی و مهربانی بی‌حد در حق خانواده و دوستان که زبان‌زد همگان است، در جوانی به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و در سال ۱۳۸۶ وارد نیروی هوافضای سپاه شد. وی به عنوان مستشار نظامی ، آخرین دوره‌های خلبانی پهپاد را گذراند و با به‌دست‌‌آوردنِ تخصص و مهارت در آموزش و کار با پهپاد و دوش‌پرتاب‌ها، سه‌‌بار به سوریه و یک‌‌بار به عراق اعزام شد.
او استعداد و نبوغ چشم‌گیری داشت. همکاران و هم‌رزمانش همیشه به ایمان، خوش‌‌خلقی و تخصص شهید اشاره داشته‌اند.
شهید جلیلوند در آخرین اعزام خود در ۲۴اردیبهشت۱۳۹۶ به منطقه‌ی «اثریا» در «حماه» سوریه رفت و در خرداد همان سال به‌منظور شناسایی و کسب اطلاعات میدانی در حال انجام وظیفه بود که متأسفانه از ناحیه سر مورد اصابت گلوله نیروهای تکفیری داعش قرار گرفت و به شهادت رسید.

در بخشی از کتاب می‌شنویم:
از لای پوشه برگه را درآورد و نشانم داد. نگاهی به کاغذی کردم. فقط یک جمله‌اش به چشمم آمد و آن جمله درست زیر امضایش نوشته بود: «شهید حیدر جلیلوند».
گفتم: «الهی شکر که به خواسته‌ی دلت رسیدی». حمید اخم کرد و گفت: «مامان‌جانم فکر می‌کنی برای دلم این‌همه تلاش کردم؟ می‌دونی از همین‌جا که راه می‌افتم، دلتنگ تک‌تک شما می‌شم تا وقتی که برمی‌گردم؟ می‌دونی اونجا چقدر شرایط سختی داریم؟ کاش باور کنی فقط برای این پا روی دلم می‌ذارم و می‌رم که دوباره قصه‌‌ی اسارت حضرت زینب و سیلی خوردن حضرت رقیه تکرار نشه!» آمدم روبه‌رویش نشستم و گفتم: «حمید، تو به‌اندازه‌‌ی همه‌‌ی دنیا برام عزیزی؛ ولی من رو با چوب عشق به اهل‌بیت محک نزن. من فقط نگران زن و بچه‌ات هستم. نگران بی‌قراری‌های دل پدرت و بی‌پشت‌‌وپناه شدن برادرهات و بی‌مونس شدن خودم.»
برای لحظه‌ای نتوانستم جلوی اشک‌هایم را بگیرم. حمید روی صورتم دست کشید و اشک‌هایم را پاک کرد و گفت: «الهی دورت بگردم، من که عزیزتر از اولاد حضرت زهرا(س) نیستم. قرار نیست اتفاقی بیفته. من به تکلیفم عمل می‌کنم. اگر شهادت قسمتم شد که به مهربانی خدا بیشتر از هر چیزی ایمان دارم و اگر قسمتم نشد که بعد از این جنگ تا آخر عمر نوکری شما و بابا رو می‌کنم.»

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :08 آذر 1401 395 بازدیدبدون نظر »
سرباز تکاور
این کتاب گویا مشروح خاطرات تکاور ارتش، شهید سرباز وظیفه «رضا یاراحمدی» است.

دوران هشت‌ساله‌ی دفاع مقدس به فرموده‌ی مقام معظم رهبری، اوج افتخارات ملت ایران است؛ لذا برای حفظ و انتقال ارزش‌های دفاع مقدس و فرهنگ ایثار و شهادت به نسل آینده، می‌باید این فرهنگ با جدیت در برنامه‌ریزی فرهنگی کشور قرار گیرد. در همین راستا تألیف کتاب زندگی‌‌نامه‌ی شهدا ضروری به‌نظر می‌رسد.
این کتاب دربردارنده‌ی زندگی‌نامه‌ی شهید بزرگوار «رضا یاراحمدی» است. شهید یاراحمدی در بیست‌ودوم تیرماه سال ۶۳، پس از نجات جان اهالی روستایی در منطقه‌ی بیوران سردشت و پس از یک مقاومت جانانه، به‌دست منافقان کوردل به مقام والای شهادت رسید.

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :07 آذر 1401 358 بازدیدبدون نظر »

کوهستان آتش - جلد 1

کتاب کوهستان آتش اثری پژوهشی از گل‌‌علی بابایی است. این کتاب کارنامه‌ی عملیاتی لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) را در مأموریت‌های شناسایی محور بمو – دربندی‌خان و نبردهای والفجر- ۳ و والفجر- ۴ در بازه زمانی اردیبهشت تا آذر ۱۳۶۲ بررسی می‌‌کند.

درباره‌ی کتاب
کوهستان آتش، کتاب پنجم از مجموعه‌ی «حماسه‌ ۲۷»؛ کارنامه‌ی عملیاتی لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) در دوران دفاع مقدس، بازروایی مستند براساس اسناد دست‌اول و عمدتاً منتشرنشده‌ی جنگ، با موضعیت کارها و پیکارهای این یگان در جبهه‌های میانی و شمالی سرحدات غربی ایران زمین، است.
جنگ میان ایران و عراق که که با نام جنگ تحمیلی و دفاع مقدس هم شناخته می‌شود، در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ آغاز شد و با به‌جاگذاشتن تلفات و خسارات بسیاری، سرانجام در مرداد ۱۳۶۷ به پایان رسید. هرچند این خسارات، بخشی از ماهیت و طبیعت جنگ است، اما نمی‌توان در این میان، نقش رزمندگان ایرانی و فرماندهان را نادیده گرفت. مردان و زنان شجاعی که از جان و دل مایه گذاشتند و شهادت و جانبازی را به جان خریدند تا دست نیروهای بیگانه و دشمن را از خاک ایران کوتاه کنند.

درباره‌ی نویسنده
گل‌علی آقابابایی‌پور معروف به گل‌علی بابایی، متولد سال ۱۳۳۹ در روستای برار از توابع شهرستان چالوس است. گل‌علی بابایی پژوهش‌‌گر و مستندنگار دفاع مقدس، یگان‌نویس، لشکرنویس و یکی از پرکارترین و مؤثرترین چهره‌های ادبیات پایداری و مقاومت شناخته می‌شود. او و حسین بهزاد دو پدیدآور همپای صاعقه هستند که این کتاب باعث ایجاد تحول در گونهٔ مستندنگاری دفاع مقدس شد.
گل‌‌علی بابایی از رزمندگانی است که پس از پایان جنگ رسالت خود را به‌‌عنوان نویسنده و با ثبت و ضبط خاطرات و تجلی بخشیدن به صحنه‌های حماسی دفاع مقدس دنبال کرده است. «غ‍رب‍ت ه‍ور»، «از الوند تا قراویز»، «ح‍ک‍ای‍ت م‍ردان م‍رد»، «نبردهای جنوب اهواز (کارنامه‌ی تاریخی، جغرافیایی، نظامی منطقه‌ی عملیاتی جنوب و جنوب‌‌غربی اهواز)»، «ح‍ک‍ای‍ت م‍ردان م‍ه‍ر (ب‍راساس زندگی‌‌نامه‌‌ی س‍رداران ش‍ه‍ی‍د غ‍لام‍ع‍ل‍ی پ‍ی‍چ‍ک و م‍ه‍دی خ‍ن‍دان)» و «ن‍ق‍طه ره‍ای‍ی»، از آثار منتشرشده‌ی اوست.

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :07 آذر 1401 343 بازدیدبدون نظر »
این کتاب نتیجه‌ی گفت‌‌وگو و تحقیق «فهیمه طاهری» از فعالان فرهنگی حوزه‌ی دفاع مقدس با «ملیحه ابراهیمی»، همسر شهید اشرف گنجویی، است که «حکیمه مجاهدی» آن را به رشته‌ی تحریر درآورده است.

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :06 آذر 1401 715 بازدیدبدون نظر »

صفحات

دسته بندی

اسکرول بار

تصویر ثابت