دکتر عباسی
استاد رائفی پور
خیریه احسان مهدوی

جستجو




در اين سایت
در كل اينترنت

آمار

هم‌سنگران

>

آخرین نظرات

«محمدحسن صادق‌زاده پوده»، نویسنده‌ی کتاب، از سال ۱۳۴۵ به استخدام ارتش درآمد و در طول جنگ تحمیلی عراق علیه ایران عهده‌دار سِمَت‌هایی چون مسئولیت انجمن اسلامی پادگان سقز، فرماندهی آتشبار توپخانه و ریاست بازرسی لشگر ۲۸ سنندج بود.

بعد از جنگ و بازنشستگی پدرم، بالأخره امسال پدرم تصمیم به مسافرت گرفت. از سال‌ها قبل که ساکن تهران شده بودیم، به‌علت مشکلات نتوانسته بودیم با هم به یک سفر تفریحی برویم. روزهای آخر جنگ پدرم هر ماه یک هفته مرخصی می‌آمد و من هم به‌خوبی یادم است که مادرم می‌گفت: «پدرتون گفته راضی نیستم موقع موشک‌بارون یا آژیر بمباران، شما به پناهگاه نرید.» به همین علّت روزانه چندین‌‌بار راهیِ زیرزمین می‌‌شدیم. تقریباً نیم‌‌ساعتی را با دلهره و ترس به‌سرمی‌‌بردیم، تا اینکه دیگر صدای انفجار به گوشم نمی‌رسید. یک نفس راحت می‌کشیدیم و می‌گفتیم این دفعه هم بمب به خانه‌ی ما برخورد نکرد.
برادرم، علیرضا، در عملیات «کربلای ۴» شانزده‌ساله بود و در لشگر امام حسین(ع) به عنوان غواص اعزام و بعد، مفقودالاثر شد. به همین‌‌سبب روحیه‌‌ی مادرم تغییر کرده بود و زود ناراحت می‌شد و ما نمی‌توانستیم به یاد برادرم بیفتیم؛ غافل از اینکه مادر هیچ وقت او را از یاد نمی‌برد؛ ولی برای اینکه ما ناراحت نشویم، چیزی نمی‌گفت.
علیرضا بعد از آزادی درباره‌‌ی اسارتش به ما چیزی نمی‌گفت؛ البته من چگونگی اسارت او را در کتاب «پس از من» خواندم.
***
این خاطرات که به قلم «محمدحسن صادق‌زاده پوده» به نگارش درآمده‌ است، جزئیات مکان‌هایی را که در آنها خدمتش را سپری کرده است، دربرمی‌گیرد.
نویسنده، خاطراتش را در دل سفری خانوادگی به شهر سنندج روایت کرده است. این خاطرات به مسائل سیاسی گوناگونی اشاره دارد که منطقه‌‌ی غرب کشور در سال‌های جنگ تحمیلی عراق علیه ایران با آن مواجه بود.
کردستان قبل از انقلاب، دست‌‌فروشان در کردستان، حمله‌‌ی دموکرات به مقر سپاه، گروهک‌ها، تقویت ضد انقلاب، دوره‌‌ی اوّل ضد چریک و بصیرت ارتشی‌ها، عنوان‌های برخی از ۸۵ بخش کوتاه کتاب «آتشبار دوم» است.

641 بازدید نظر: »

ارسال نظر

https://www.zahra-media.ir/eita.png

دسته بندی

اسکرول بار

تصویر ثابت