مسلم بن عقیل، پسر عمو و نمایندۀ امام حسین علیهالسلام، بنا به دعوت مردم کوفه از امام حسین علیهالسلام، به این شهر عزیمت میکند تا از مردم این شهر بیعت بگیرد. حامیان خلیفه، یزید را از ناتوانی «نعمان»، حاکم کوفه، مطلع کرده و یزید، عبیدالله بن زیاد را به این شهر میفرستد. مردم کوفه به تصور اینکه او امام حسین علیهالسلام است از او استقبال میکنند. عبیدالله، بیعتکنندگان امام حسین علیهالسلام را تهدید کرده و به دیدن یکی از ایشان به نام «هانی» میرود. به مسلم، که در خانه هانی به سر میبرد، پیشنهاد میشود عبیدالله را بکشد ولی…
بچه های عزیز،برای آشنایی بیشتر شما با امام حسین، خلاصه ای از زندگی ایشون رو براتون می گم.«در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت دومین فرزند برومند حضرت على و فاطمه, که درود خدا بر ایشان باد, در خانه وحى و ولایت چشم به جهان گشود…» (۱۳:۰۰)
بیننده ای در تماس تلفنی از مشکل مالی اش برای زیارت امام حسین علیه السلام گفته و در ادامه از تفضل و عنایت آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام برای حل این مشکل سخن می گوید.
خلاصه داستان : خزیمه کوفی، زیرکترین جوان قبیله همدانی ها که با بازگشت از سفر اجباری ، تمام شروط ازدواج با نصیبه را برآورده کرده ، نزد بریع ، پدر همسرآینده اش می رود تا تاریخ عروسی را برای روز دهم محرم سال ۶۱ تعیین نماید اما چند روزی است که بریع از کوفه خارج شده و به دشت نینوا رفته است. او برای رسیدن به معشوق ، چاره ای جز معامله با اشعث کندی ، فرمانده شرطه کوفه ندارد . خزیمه در ازای امان نامه بریع از ابن زیاد ، باید برای عمر سعد جاسوسی اردوی سپاه امام حسین (ع) را بکند و در این کار هم موفق می شود اما شب دهم ، تشنگی امان بچه های کاروان فرزند پیامبر را گرفته و او با اشتیاق به سمت فرات می رود تا مشکی پر آب مهیا کرده و به نزد امام حسین (ع) بازگردد اما به دست سپاه عمر سعد گرفتار شده و زخمی از دست آنها می گریزد. خزیمه در روشنی صبحدم در صف اول سپاه اسلام به نبرد با کفر می رود و به خیل شهدای دشت نینوا می پیوندد.