منصور قاسمی یکی از فرماندهان برون مرزی سپاه در جریان حمله نیروهای دشمن موجی و دستگیر می شود. عراقی ها برای شناسایی فرمانده اسرا (منصور قاسمی) فردی را به جاسوسی در میان آن ها اجیر می کنند. جاسوس که بطور اتفاقی در جریان مکالمه منصور و همسرش او را شناسایی کرده بود توسط منصور کشته می شود – عراقی ها با کشته شدن نیروی نفوذی خود و همچنین بی نتیجه ماندن شناسایی فرمانده – شکنجه اسرا را تشدید کرده و سهمیه آب اردوگاه را قطع می کنند. برادر همسر منصور در جریان شکنجه عراقی ها به شهادت رسیده و همسر منصور (زینت) که به اسارت دشمن درآمده بود؛ به منظور شناسایی منصور به میان اسرا آورده می شود. زینت پس از جستجوی اسرا منصور را می یابد، اما وقتی با جنازه برادر شهیدش مواجه می شود او را منصور قاسمی معرفی می کند.
کارگردان : جمشید حیدری
بازیگران : ابوالفضل پورعرب ، حسن جوهرچی ، لیلا بوشهری ، مهدی فقیه و…
خلاصه داستان : در فیلم حماسه قهرمانان ،با پایان یافتن تحصیلاتش در زمینه علوم ارتباطات و ماهواره های مخابراتی, با مدرک دکترا به ایران می آید تا در یک عملیات نفوذی در خاک عراق شرکت کند. در بدو ورود به کشور، او به سیستان و بلوچستان می رود تا همسرش صنم را ببیند و برای رفتن به مأموریت خطرناکش ، از او و خانواده خود خداحافظی کند و…

حسین درحال سجده آنقدر دعا خواند که کمکم سرمای صبحگاهی را فراموش کرد. دوباره چشمهایش گرم شد و خوابش برد.
خوابش که برد، دید انگار دوباره کودک شده است. دوباره مثل روزهای کودکی روی شانههای پدرش نشسته و همراه با او دارد دور حرم حضرت معصومه(س) و دور حرم حضرت امام رضا(ع) طواف میکند… بعد دید ناگهان همهجا شلوغ شد. شلوغِ شلوغ … مردم از همه سو ریختند کنار دست پدرش و او را سوار بر شانههای خود کردند. حسین حالا سوار بر شانههای مردم داشت پرواز میکرد. شاد و سبکبال….
آنسو، مادرش را دید. مادر داشت حسین را صدا میزد: «حسین حسین حسین …».
* دربارهی کتاب:
نویسنده خود دربارهی انگیزهی نوشتن این کتاب در مقدمه آورده است:
«خواب خون را در پاسخ یک نیاز درونی دیرینه نوشتهام و چون آن را یک رمان تاریخی میدانم، در نوشتن حوادث آن از وقایع تاریخی معاصر استفاده کردهام. پس آنچه در این کتاب آمده است، الهامگرفته از واقعیتهای تلخ و شیرین دوران دفاع مقدس و شاید تنها تصویری گنگ و مبهم از آن حماسههای شورانگیز است.
برای نوشتن این حداقل، تا توانستهام تلاش کردهام. گفتوگو با خانوادهی شهید (پدر، مادر و برادران) و دوستانش، دیدن نوارهای ویدئویی مربوط به خاطرات خانواده، دوستان و معلمان شهید دربارهی او، و خواندنِ همهی آثاری که دربارهاش منتشر شده بودند، از جملهی این کارها بوده است.
علاوه بر این، چون شهید فهمیده در خرمشهر جنگیده و در همانجا به شهادت رسیده بود، لاجَرَم تصویر کلی جنگ خرمشهر در طی این داستان لازم بود. من برای خلق چنین تصویری میبایست به خاطرات رزمندگان دربارهی خرمشهر پناه میبردم. پس هرچه در این باره یافتم، خواندم و بدیهی است که از آن میانه، بعضی حوادث عینی را از آن خاطرات گرفتم. از آن جمله از خاطرات تنی چند از حماسهآفرینان خرمشهر در کتاب بسیار ارزشمند «مردان جنگ» به کوشش «سیدحسین میرپور» و کتاب «حدیث حماسهها» گردآوری و چاپ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.»
* کتاب خواب خون، جایزهی ادبی شهید «حبیب غنی پور» را کسب کرده است.
خلاصه داستان : فیلم درباره عملیات شناسایی والفجر ۸ است و مقطع بین سال ۶۲ تا ۶۴ را روایت میکند. در این فیلم عملیات هوایی، جنگ در آب و خشکی به تصویر کشیده میشود ….
عده ای از بسیجیان تخریب چی بعد از باز کردن معبر بر انجام عملیات در اثر بمباران به شهادت می رسند و از این میان تنها دو نفر باقی می مانند تا کار را یکسره کنند. از طرفی حضور نیروها و تجمع آن ها در یک نقطه باعث بیماری و فشار روانی بسیاری می شود. در این میان دو تن از تخریب چی ها به خاک دشمن نفوذ می کنند و حوادث بسیاری را موجب می شوند و با بدست آوردن بی سیم موقعیت دشمن را که برای یک عملیات بزرگ تدارک می بیند، به مرکز فرماندهی نیروهای خودی اطلاع می دهد. از سوی دیگر دیده بان دشمن که دائماً آتش توپخانه عراقی ها را هدایت می کرد، توسط یک بسیجی ماهر به دام می افتد، در انتها نیروهای خودی به مقر دشمن حمله کرده و دشمن را تار و مار می کنند.
خلاصه داستان : هشت نفر از گردان نیروی مخصوص ارتش مامور نفوذ در نیروهای ویژه عراقی می شوند و پادگان نیروهای ویژه عراق را مدتی در اختیار می گیرند. چند تن از افراد گردان ضمن انجام این ماموریت به شهادت می رسند اما بقیه موفق به انجام نقشه های خود می گردند.
وحید در حال ساختن یک فیلم جنگی است، او از علی دوست آهنگسازش دعوت کرده تا با دیدن قسمتهایی از فیلم که آماده شده آهنگی بسازد اما علی نمی تواند با فیلم ارتباط درستی پیدا کند. علی به قصد آشنایی با فیلم به همراه وحید به محل فیلمبرداری می رود اما ناگهان هر دو با رفتن به یکی از خاک ریزهای ساخته شده، خود را در قلب سنگرهای واقعی جبهه، در منطقه ی چزابه می یابند. وحید از این حضور خشنود است اما علی از بودن در این منطقه با خطرهای زیادش راضی نیست و طاقت دیدن صحنه های واقعی جنگ و کشته شدن جوانان را ندارد. وحید با دیدن بهروز، صمد، فرمانده حسن کاوه و مراد چلچراغ و مرتضی و بقیه همرزمانش به کمک آن ها می رود، اما بالاخره آن ها به دوران حال و به محل فیلمبرداری فیلم وحید برمی گردند.

این کتاب گویا زندگی، سرگذشت و خاطرات شهید مدافع حرم، «مرتضی کریمی شالی»، را روایت کرده است.
داستان «گنجشکهای بابا» از روزهای بهمن ماه ۱۳۶۰ و تولد مرتضی کریمی شالی آغاز میشود.
مرتضی در گیرودار روزهای جنگ تحمیلی عراق و ایران به دنیا آمد و تولدش با شهادت پسرداییاش همراه بود.
این شهید مدافع حرم در خانوادهای مذهبی و انقلابی رشد یافت و در ۲۲ سالگی ازدواج کرد.
درحالیکه ۱۲ سال از زندگی مشترکش میگذشت و صاحب دو فرزند بود، با هدف دفاع از حق، در دی ماه سال ۱۳۹۴ به سوریه اعزام شد.
۱۱ روز بعد، در ۲۱ دی ماه، زمانی که برای آوردن آمبولانس حامل پیکرهای مطهر شهدا و تعدادی از مجروحان رفته بود، در درگیری با نیروهای داعشی به شهادت رسید.
زندگینامهی شهید مرتضی کریمی شالی در این چند فصل به رشتهی تحریر درآمده است:
«لبخند مادر، تکیه، بادیگارد، عروس شال، گنجشکهای بابا، هوای این روزای من هوای سنگره، وصیتنامه شهید، تصویر و راویان».
*دربارهی نویسنده:
«هاجر پورواجد» نویسندهی این اثر که خود همسر یکی از شهدای هشت سال دفاع مقدس است، علاوه بر این کتاب، تاکنون یادنامه، خاطره و زندگینامههای بسیاری از شهدا، جانبازان و ایثارگران را نوشته است.
فیلم «بهشت منتظر می ماند» درباره یکی از بازماندگان جنگی است که در عین مرور خاطرات دوران دفاع مقدس سعی می کند خود را با دنیای امروز وفق دهد.
سروان عباس دوران، خلبان موفق نیروی هوایی که دشمن چندبار در ترور او ناکام مانده، سرپرستی عملیات دشواری بر فراز خاک بغداد را به عهده می گیرد و همراه با یک اسکادران شامل ده هواپیمای جنگنده به بغداد هجوم می برد تا علاوه بر گذشتن از دیوار مستحکم پدافند بغداد، با پرواز در ارتفاع پایین دیوار صوتی را بشکند. هدف از این عملیات ناامن نشان دادن بغداد است که به عنوان شهر میزبان کنفرانس سران کشورهای غیرمتعهد انتخاب شده است. داوید، مسئول خارجی ستاد خبری بغداد، با هجوم هواپیماهای ایرانی می گریزد و بلومی، خبرنگار مشهور مستقل خارجی که به بغداد دعوت شده، با گروهش تنها می ماند. بلومی که برای امن نشان دادن بغداد تبلیغات زیادی به راه انداخته، با دیدن هواپیماهای ایرانی نظرش عوض می شود و گروه همراهش را وادار به عکاسی و فیلمبرداری برای تهیه گزارشی تازه از وضعیت بغداد می کند. درحالی که عراقی ها سعی دارند حضور هواپیماهای ایرانی را یک مانور داخلی جلوه دهند، هواپیمای سرهنگ عباس دوران ـ که با دو درجه ارتقا از درجه سروانی به سرهنگی رسیده ـ دچار نقص فنی می شود و به اصرار او، هواپیمای همراهش بازمی گردد تا پیروزی در عملیات را به اطلاع نیروهای خودی برساند. سرهنگ عباس دوران با هواپیمای در حال انفجار خود به تنهایی در ارتفاع پایین بر فراز بغداد پرواز می کنند و به هتل محل اقامت خبرنگاران برخورد می کند.