
در این حین، شاهو که برای خرید جنس قاچاق در آن اطراف پرسه می زند، صدای شلیک گلوله را می شنود و به کمک زن ها می آید. وقتی کژال و شاهو با هم روبه رو می شوند، خاطره اتفاق قدیمی «خواستگاری شاهو از کژال» در ذهنشان روشن می شود؛ این ازدواج سر نگرفت، زیرا پدر کژال با این وصلت مخالف بود و از این رو، شاهو به قاچاق رو آورد.
شاهو، کژال و رژان را به مخفیگاه اجناسش می برد؛ اما آنجا نمی تواند مدت زیادی امنیت آنها را فراهم کند، زیرا نیروهای عراقی به سرعت در حال پیشروی هستند. او به روستا برمی گردد که کمک بیاورد، اما متوجه می شود که….
-
۲:۱۹
-
۳۰:۰۲
-
۲۶:۰۶
-
۲۴:۰۷
-
۲۷:۰۸
-
۲۷:۱۵
-
۱۳۴:۲۹