دکتر عباسی
استاد رائفی پور
خیریه احسان مهدوی

جستجو




در اين سایت
در كل اينترنت

آمار

هم‌سنگران

>

آخرین نظرات

http://www.shiaupload.ir/images/79284775822880490420.png

سخنران: مرحوم خبازیان

منبع: بحارالانوار ج۴۱، ص ۲۰۳-۲۰۴ و یا الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۷۵۸-۷۵۹

زمان: ۱۳ دقیقه و ۶ ثانیه

دریافت فایل

حضرت امیرالمومنین علیه السلام در کوچه های کوفه قدم می زد کنیزی را دید که گریه می کند.

فرمود: چرا گریه می کنی؟
کنیز گفت:
ارباب من پولی داد تا گوشت خریداری کنم، حال که گوشت را خریده به منزل بردم ارباب می گوید:
گوشت مرغوب نیست پس بده،
و قصاب نیز قبول نمی کند،
نه قصاب می پذیرد، ونه صاحب من، مرا به منزل راه می دهد.
امام علی علیه السلام همراه آن زن به قصابی آمد، واز قصاب خواست که گوشت را عوض کند، یا پول آن را بدهد.
قصاب عصبانی شد، و چون حضرت امیرالمومنین علیه السلام را نمی شناخت، مشتی بر سینه امام کوبید و گفت:
از مغازه خارج شو، این معامله به شما ربطی ندارد.
امام علی علیه السلام مشت آن قصاب را تحمل کرد و بیرون آمد و کنیز را به خانه اربابش برد.
آنها حضرت امیرالمومنین علیه السلام را شناختند و احترام گذاشتند، و آن کنیز را با محبت پذیرفتند.
اما همسایگان قصاب اطراف او جمع شده، گفتند:
می دانی مشت بر سینه چه کسی نواختی؟
آن شخص حضرت امیرالمومنین علیه السلام بود.
مرد قصاب امام علی علیه السلام را بسیار دوست می داشت، اما نمی شناخت، از جسارت و گناه خود در نزد امام فراوان عذر خواهی کرد.
و برخی نوشتند که:
با ساطور قصابی آن دست که بر سینه امام کوبید را قطع کرد، که حضرت امیرالمومنین علیه السلام ضمن دلداری او را شفا داد.

سخنران: مرحوم خبازیان

منبع: بحارالانوار ج۴۱، ص ۲۰۳-۲۰۴ و یا الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۷۵۸-۷

1956 بازدید نظر: »

ارسال نظر

https://www.zahra-media.ir/eita.png

دسته بندی

اسکرول بار

تصویر ثابت