خلاصه داستان : اپیزود اول: یکی از شهرهای جنوب ایران توسط دشمن بمباران می شود، در یک بیمارستان این شهر زنی مجروح برای زنده ماندن احتیاج به خون، آن هم از گروه ا منفی دارد….
خلاصه داستان : رزمندهای به نام جابر در کل کل کردن با دوست خود برای آوردن سرنیزه، به پشت خطوط عراقیها میرود، اما به دلیل شباهت با چهره، با یک فرمانده عراقی اشتباه گرفته میشود. در همین زمان فرمانده عراقی نیز که در اثر انفجار تعادل خود را از دست داده …
بازیگران : سیروس گرجستانی ، محمدرضا هدایتی، علی اوسیوند، عطیه غبیشاوی، زهیر یاری و مالک سراج
کارگردان : محمد نیاکانی
خلاصه داستان : عزیز با گل آفتاب نامزد می کند و به عنوان سرباز راهی جبهه های نبرد می شود، اما بعد از مدتی خبر می رسد که عزیز اسیر گشته و برادرش شهید شده است. با پایان گرفتن جنگ عزیز همراه سایر اسراء به وطن باز می گردد…
تیوای بشیر، قاطرچی پیر که آشنا به جاده های نرفته و پنهان است، این بار اجیر شده مرد زرگری است که در اثر بمباران شیمیایی نابینا شده است. زرگر به خاطر آنچه همراه خود دارد و نیز به خاطر عدم اطمینان به قاطرچی نگران است و این نگرانی با پیوستن عده ای دیگر از آسیب دیدگان فزونی می گیرد و این تازه آغاز سفری هولناک و ویرانگر است.
پدر و مادری که سه فرزندشان شهید شده اند، تصمیم می گیرند تا تنها پسر جانباز خود را از آسایشگاه به خانه منتقل کنند. خبر آمدن یک میهمان گرانقدر، کارهای زمین مانده و دلشوره پذیرایی دغدغه های پیش روی آن هاست…
بازیگران:
خلاصه داستان : یک گروه چهار نفری از واحد اطلاعات سپاه، زیر نظر حسین، مأمور میشوند تا برای شناسایی موقعیت قوای دشمن به خاک عراق بروند…
خلاصه داستان : «مریم» به ازدواج با «محمد» فکر می کند اما با حمله ی ناگهانی عراق، مجبور می شود همراه گروهی از زنان، به عنوان نیروی مردمی اسلحه دست بگیرد و در کنار محمد با عراقی ها …
خلاصه داستان : محسن محامدی، مسئول فرهنگی یک اداره دولتی پس از شش سال جدایی از دوست خود حسن سلطانی در پی او به جبهه می رود. جدایی چند ساله، بین آن دو شکاف فرهنگی به وجود آورده است اما در جبهه روحیه محامدی تغییر می کند. در یک عملیات گشت و شناسایی همرزمان او از پا در می آیند و محامدی اطلاعات به دست آمده را …
خلاصه داستان : سه دوست قدیمی پس از حمله دشمن به محل کارشان در یک سکوی نفتی از یکدیگر جدا می افتند. آنها پس از روزها سرگردانی در دریا، دوباره در جزیره خارک به یکدیگر می پیوندند و مسئولیت صدور نفت را به عهده می گیرند. آنها برای این کار، هر یک نقشه ای جداگانه دارند. در حالی که حمله دشمن به خارک برای قطع صدور نفت قطعی است…
«سیاوش امین» نوازنده ی معروف که پدر خود را در جنگ از دست داده است، پس از ازدواج مجدد مادرش دچار اختلالات عاطفی شده، و با دختری بنام هدیه آشنا می شود. غلامرضا امین پدر سیاوش که همگان تصور کردند به شهادت رسیده، با آزادی اسرای ایرانی به کشور باز می گردد ولی خود را به خانواده معرفی نمی کند. مادر سیاوش در جریان آزادی اسرای ایرانی، از زنده بودن غلامرضا مطلع شده و سیاوش را آگاه می سازد ولی سیاوش که با شرایط روحی سابق خود خو گرفته بود پس از شنیدن خبر زنده بودن پدرش دچار مشکلات روحی می شود. پدر سیاوش با پی بردن به مشکل عاطفی فرزندش و خطری که او را تهدید می کند، پس از ملاقات با سیاوش خود را دوست غلامرضا معرفی کرده و خبر شهادت غلامرضا امین را به سیاوش می دهد
بیست سال بعد از جنگ، «ابراهیم» مجروح شیمیایی احوال خوبی ندارد و جدا از شرایط سخت جسمی، از جهت روحی نیز، پریشان است چرا که دخترش «ریحانه » به دلیل اختلافی با او، مدتهاست که خانواده را ترک کرده است. «فاطمه » همسر «ابراهیم» برای اینکه، شرایط را از حالت سرد و یأس آور خارج کند، خاطرات همسرش را در پاورقی مجله ای به چاپ می رساند تا شاید «ریحانه» بعد از خواندن آنها، پشیمان شده و به کانون خانواده بازگردد. و مقارن با این تلاش فاطمه ، حال «ابراهیم» به دلیل جراحت های ناشی از دوران جنگ، وخیم شده و به ناچار او را در بیمارستان بستری می کنند… و در شرایطی که ابراهیم امیدی به ادامه ی حیاتش نیست، ریحانه پیدایش می شود…
بازیگران :شیرین عطاالهی، سهیل برخورداری، امیرعلی دانایی، سحر افتاده و…
~~~~~~~~
خلاصه داستان : بعد از قبولی قطعنامه ۵۹۸ در مرداد ۱۳۶۷، گروهی از منافقین به همراه سربازان بعث به بیمارستان صحرایی حمله کردند. ستاره دختر ۲۸ ساله، پرستار بیمارستان صحرایی به همراه نامزدش مازیار با جمعی از زخمیهای عملیات به سمت کرمانشاه فرار کرده که بعد از سقوط اسلام آباد به قلعهای در همان نزدیکی پناه میبرند و…