دکتر عباسی
استاد رائفی پور
فروشگاه سایت

جستجو




در اين سایت
در كل اينترنت

آمار

تبلیغات

آخرین نظرات

پربازدیدترین مطالب

ادامه مطلب
تاريخ :12 تیر 1404 393 بازدیدبدون نظر »

https://www.zahra-media.ir/wp-content/uploads/2024/05/Pouya-Bayati-Ki-Behtar-Az-Hossein.jpg

به اسمت میرسم دیوونه میشم عجب دل میبره آوازه ی تو
واست فرقی نداره خوب یا بد فدای لطف بی اندازه ی تو
همین که اشک میریزم من به یادت عزیز چهارده معصوم میشم
بدون تو بهم میریزم آقام صدات که میزنم آروم میشم
میدونم که فراموشم نکردی میگیرم حاجتمو آخر از تو
منو زهرا به دست تو سپرده خودمونیم آقا کی بهتر از تو
سلام ای مهربون ترین رفیقم حسین جان ذکر خوب هر دقیقم
سلام ای مهربون ترین رفیقم حسین جان ذکر خوب هر دقیقم

به این امید جون دادی گمونم که قلب مرده ی ما جون بگیره
بمیرم اونقدر سختی کشیدی که این دنیا به ما آسون بگیره
یه جوری دوست دارم من که میخوام اگه نباشی تو دنیا نباشه
بعیده واسه ی بی سرپناها تو کشتی نجاتت جا نباشه
هنوزم تشنه ی یاری میدونم هنوزم بازه راه خیمت آقا
هنوزم خواهرت میخونه با اشک گلی گم کرده ام میجویم او را
سلام ای مهربون ترین رفیقم حسین جان ذکر خوب هر دقیقم
سلام ای مهربون ترین رفیقم حسین جان ذکر خوب هر دقیقم

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :12 تیر 1404 380 بازدیدبدون نظر »
ادامه مطلب
تاريخ :12 تیر 1404 229 بازدیدبدون نظر »
ادامه مطلب
تاريخ :12 تیر 1404 1466 بازدیدبدون نظر »
ادامه مطلب
تاريخ :12 تیر 1404 213 بازدیدبدون نظر »

در این کتاب، همراه کاروان امام حسین علیه‌السلام، از مدینه به سوی مکّه حرکت می کنیم و بعد از آن نیز، حوادث مسیر مکّه تا کربلا و حماسه عاشورا را از نزدیک می بینیم؛ همچنین با داستان قهرمانی حضرت زینب (س) در سفر کوفه و شام، آشنا می شویم.

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :12 تیر 1404 461 بازدیددیدگاه‌ها برای کتاب صوتی هفت شهر عشق بسته هستند

این داستان روایت سیر حرکت توحیدی و حق طلبانه «امام حسین علیه السلام» از سرزمین حجاز به عراق است که با هدف اثبات وحدانیت و نفی وجودی یزیدیان طول تاریخ و آگاهی مردم همه ادوار بود. حدیث شجاعت، ایثار و شهادت در مقابل حکایت خیانت‌ و جنایت.

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :12 تیر 1404 223 بازدیدبدون نظر »
ادامه مطلب
تاريخ :12 تیر 1404 304 بازدیدبدون نظر »
ادامه مطلب
تاريخ :12 تیر 1404 293 بازدیدبدون نظر »
ادامه مطلب
تاريخ :12 تیر 1404 347 بازدیدبدون نظر »
ادامه مطلب
تاريخ :11 تیر 1404 535 بازدیدبدون نظر »

حاج یوسف که بانی برگزاری مراسم تعزیه در روستایشان شده، از نقاش می‌خواهد تا نقشی از واقعه عاشورا را بر روی پرده نقاشی کند. حبیب، پسر حاج‌یوسف که کودکی کنجکاو است، از نقاش در مورد آنکه چرا شمر را نکشیده است، سوال می‌کند. پاسخ نقاش، حبیب را به فکر فرو برده و او در عالم کودکانه‌اش تصمیم می‌گیرد تا کاری کرده و نگذارد شمر تعزیه امام حسین (ع) را به شهادت برساند . . .

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :11 تیر 1404 697 بازدیدبدون نظر »

https://www.zahra-media.ir/wp-content/uploads/2021/04/2018-07-12_071052-400x259-1.jpg

محمدحسین حدادیان

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :11 تیر 1404 744 بازدید۱ نظر »

ماجرا از زبان پسری به نام علی اصغر روایت می شود:
«در محله‌ی قدیمی ما تعزیه‌خوانی برپا می شد و پدرم امام حسین(ع) می‌خواند و من هم علی اصغر بودم».

آرزوی پدرم رفتن به کربلا و زیارت امام حسین(ع) بود. روزها سپری شد و بعد از ماجرای انقلاب، جنگ شروع شد. من روزبه‌روز بزرگ‌تر می‌شدم و شاهد این اتفاق‌ها بودم. مدتی بود که بابا برای آموزش‌های نظامی به مسجد محل می‌رفت و شب‌ها خیلی دیر به خانه می آمد. یک روز بابا درحالی‌که لباس پاسداری پوشیده بود، به خانه آمد و به مادر گفت می‌خواهد به جبهه برود.

برای دانستن ادامه‌ی ماجرا این کتاب را بشنوید.

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :11 تیر 1404 320 بازدیدبدون نظر »
ادامه مطلب
تاريخ :11 تیر 1404 254 بازدیدبدون نظر »
ادامه مطلب
تاريخ :11 تیر 1404 204 بازدیدبدون نظر »

«ماریا» دانشجوی رشته نقاشی است. او که مسیحی است، با دیدن تابلوی «عصر عاشورا» اثر استاد فرشچیان، تحت تأثیر این اثر هنری و تاریخی قرار می‌گیرد و به موضوع عاشورا علاقه‌مند می‌شود. وی پس از روز عاشورا و شب هنگام خواب عجیبی می‌بیند….

«ماریا» به همراه پدر و مادربزرگش در یکی از محله‌های قدیمی ارمنی‌نشین در تهران زندگی می‌کنند. ماریا دانشجوی رشته نقاشی است. او یک روز به همراه استاد و هم‌کلاس‌هایش به موزه استاد فرشچیان می‌روند. در آنجا ماریا با دیدن تابلوی «عصر عاشورا»، تحت تأثیر این موضوع و این اثر تاریخی قرار می‌گیرد و به موضوع عاشورا علاقه‌مند می‌شود.

از طرفی «آندره»، پدر و «ژانت»، مادربزرگ ماریا، نگران این تغییر رفتار او هستند. مادربزرگ ماریا از او می‌خواهد روز عاشورا جایی نرود، چون قرار است «ژرژ» به همراه خانواده‌اش به خانه آنها بیایند. ماریا خیلی از این موضوع ناراحت می‌شود. او روز عاشورا نمی‌تواند در مراسم عزاداری و تعزیه امام حسین (ع) شرکت کند. ماریا آن شب خواب عجیبی می‌بیند.

او به هزار سال قبل و روز عاشورا سفر می‌کند. در سرزمینی چشمش را باز می‌کند که به آن نینوا می‌گویند. ماریا در آنجا به مرد و زنی عرب برمی‌خورد که سپاه امام حسین (ع) را ترک کرده‌اند و به سمت کوفه می‌روند. زن با دیدن ماریا از همسرش می‌خواهد به او کمک کند، ولی مرد عرب قبول نمی‌کند. زن به ماریا کمک می‌کند. ماریا وقتی می‌فهمد که به هزار سال قبل آمده است، از زن و مرد عرب می‌خواهد راه رسیدن به سپاه امام حسین (ع) را به او نشان دهند.

زن عرب همسرش را راضی می‌کند همراه ماریا تا نزدیکی سپاه امام برود. ماریا به همراه زن عرب به سمت سپاه امام حرکت می‌کنند، ولی راه را گم می‌کنند. ماریا عجله دارد و می‌خواهد به‌ موقع به سپاه امام برسد، قبل از این که دیر شود. آنها وقتی می‌رسند که جنگ تقریباً تمام شده و بیشتر سپاهیان امام به شهادت رسیده‌اند. ماریا با دیدن صحنه عاشورا با وحشت از خواب می‌پرد و تب شدیدی می‌کند.

ژانت از آندره، پدر ماریا، می‌خواهد که به دنبال «پدر سرکیس» برود و او را هر چه سریع‌تر با خودش به آنجا بیاورد.

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :11 تیر 1404 192 بازدیدبدون نظر »

«تورج خان» در شبی از شب‌های محرم خوابی می‌بیند و خاطره‌‌ی تعزیه‌های قدیم برایش زنده می‌شود. روز بعد «کربلایی غلام» نزد تورج می‌‌آید تا حلالیت بطلبد و راهی کربلا شود. سپس تورج به تکیه می‌‌رود تا جریان خوابش را تعریف کند که می‌فهمد ….

«تورج خان» بعد از سال‌ها عذاب وجدان، در شبی از شب‌های محرّم، «سید مرتضی» را در خواب می‌بیند و خاطره‌‌ی تعزیه ۲۰ سال پیش برایش زنده می‌شود. او با حالتی منقلب به مزار سید می‌رود و آنجا خاطره‌‌ی آشنایی‌اش با سید مرتضی و دختر بیوه‌اش «طیبه» برایش زنده می‌شود. این خاطرات حال تورج خان را دگرگون می‌‌کند و به خانه بازمی‌گردد.

از طرف دیگر «ملا احمد» که از بیماری تورج خان آگاه شده بود، به عیادتش می‌رود. تورج خان هنگامِ صحبت با ملا احمد، شب تولد دخترش «سودابه» را به‌‌‌یاد می‌آورد که هم‌‌زمان با این تولد، همسرش «ماه‌‌‌جان» از دنیا می‌رود.

فردای آن روز، تورج خان در تکیه متوجه می‌شود که کربلایی غلام ناخوش‌‌‌احوال شده و از سفر کربلا بازمانده است. بنابراین تورج تصمیم می‌گیرد به عیادت او برود. هنگام عیادت، کربلایی غلام به تورج خان و ملا احمد می‌‌‌گوید که در خواب به او گفته‌اند که دینی به گردن دارد و لایق زیارت کربلا نیست. کربلایی غلام قصد داشت از دینِ خود با تورج خان صحبت کند که ناگهان ….

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :11 تیر 1404 274 بازدیدبدون نظر »

صفحات

دسته بندی

اسکرول بار

تصویر ثابت

خرید هاست