مختار ثقفی که از جنگ و جهاد کناره گرفته است، در گندمزارهای پربار مدائن به زراعت مشغول میشود. تا آنکه دوست جنگجو و ایرانیاش کیان، به ملاقات او آمده و برایش از غم و غربت امام حسن مجتبی (ع) میگوید؛ امامی که سرداران دور و نزدیکش او را تنها گذارده و به بهای زر و زیور معاویه، خیانت پیشه کردهاند. با ادامه یافتن ظلمهای معاویه و بیوفایی مردم نسبت به اهلبیت (ع)، واقع عاشورا رخ میدهد و مختار به خونخواهی سید و سلار شهیدان قیام میکند و…
مسلم بن عقیل، پسر عمو و نمایندۀ امام حسین علیهالسلام، بنا به دعوت مردم کوفه از امام حسین علیهالسلام، به این شهر عزیمت میکند تا از مردم این شهر بیعت بگیرد. حامیان خلیفه، یزید را از ناتوانی «نعمان»، حاکم کوفه، مطلع کرده و یزید، عبیدالله بن زیاد را به این شهر میفرستد. مردم کوفه به تصور اینکه او امام حسین علیهالسلام است از او استقبال میکنند. عبیدالله، بیعتکنندگان امام حسین علیهالسلام را تهدید کرده و به دیدن یکی از ایشان به نام «هانی» میرود. به مسلم، که در خانه هانی به سر میبرد، پیشنهاد میشود عبیدالله را بکشد ولی…
قیس ابن مسهر، نماینده امام، با نامه ای برای سلیمان خزاعی به طرف کوفه می رود. در راه به دست راهداران ابن زیاد، والی کوفه، دستگیر و به زندان افکنده می شود. قیس پیش از دستگیری نامه را از بین می برد و در زندان زندانیان را بر ضد زندانبان ها می شوراند. حصین ابن نمیر، فرمانده راهداران، قیس را به زندان ابن زیاد در کوفه، منتقل می کند. ابن زیاد به پیشنهاد مشاورش، خالد، از قیس می خواهد که در مسجد سخنرانی کند و به دروغ به مردم بگوید که امام قصد بیعت با یزید را دارد. قیس می پذیرد، اما در روز موعود علیه یزید سخنرانی می کند. ابن زیاد، که به خشم آمده، او را از فراز ارک به زیر می اندازد.