
ایلیا علوی، پس از سال ها زندگی در سوئد، به ایران می آید. مرتضی حیاتی که پدرش، از دوستان و هم رزمان پدر ایلیا بوده است، در فرودگاه به استقبالش می رود…
ایلیا پسر سردار علی علوی است که در عملیات فتح المبین به شهادت رسید. رسول، پدر مرتضی، از هم رزمان او بوده و ماجرای شهادت پدرش را برای ایلیا تعریف می کند.او می گوید که علی جزء شهدای مفقود الاثری است که گروه تفحص فقط پلاک وی را پیدا کرده اند. در این میان، ایلیا در هتلی واقع در محله ی قلهک تهران، مستقر می شود.در دومین روز اقامتش، کتابی با عنوان «لشکر خوبان» و موضوع دفاع مقدس، به دستش می رسد که خاطراتی از رزمندگان گردان عاشوراست. او و مرتضی نمی دانند این کتاب از طرف چه کسی برایش فرستاده شده است.این کتاب ها با محوریت موضوعیِ دفاع مقدس، مدام از سوی فردی ناشناس برای ایلیا فرستاده می شود.ازطرفی رسول، پدر مرتضی که از جانبازان شیمیایی است، همراه مرتضی به هتل می رود تا ایلیا را به خانه شان ببرند؛ اما ایلیا در هتل نیست و از صبح هم کسی از او خبری ندارد. این موضوع موجب می شود که حال رسول، پدر مرتضی، بد شود.

مستند « به جرم بیداری » به روایت مبارزه مردم فلسطین در طول تاریخ اشغالگری و فراز و فرودهای آن اختصاص دارد.

روایتی از زندگی شهید همتی؛ فرمانده ناوچه پیکان
محمدرضا نجاری، برای خدمت در ناوچهی پیکان به بوشهر اعزام میشود. او با ناوبان حفیظی آشنا میشود و اطلاعاتی از محل خدمتش به دست میآورد. دراین بین ناو استوار کرمپور قصهی خود و فرماندهاش، ناخدا همتی را بازگو میکند… دشمن تحریکاتی را در مرزهای آبی و خاکی آغاز کرده است. برای مبارزه با تجاوز احتمالی دشمن، قرارگاه عملیاتی نیروی رزمی ۴۲۱ ، در بندر بوشهر، به فرماندهی ناخدا مدنینژاد تشکیل میشود.ناخدا همتی که به تهران آمده، بعد از شنیدن خبر حمله ی دشمن، در شهریور ۵۹، خیلی زود خود را به بوشهر میرساند. ناوچهی پیکان برای انجام عملیات عازم خلیج فارس میشود. ناوچهی پیکان بعد از انجام چند عملیات موفق برای عملیات مروارید انتخاب میشود. آنها بعد از منهدم کردن چندین ناوچه و شناور دشمن، با پیروزی به سمت چاههای نفت نوروز حرکت میکنند که در زمان استراحت، ناگهان مورد حملهی نیروهای دشمن قرار میگیرند. مبارزهای شدید آغاز میشود…

مستند «پرچمدار»، حکایتی از مسیر ایجاد، تثبیت و تحکیم قدرت پهپادی ایران با تکیه بر پهپادهای خانواده شاهد را ارائه میدهد و با استفاده از تصاویر آرشیوی ای که برای نخستین بار منتشر میشوند، بسیاری از عملیات و اتفاقات پهپادی شاخص در طول سالهای اخیر به ویژه در جبهه مقاومت را با روایت مستقیم نفرات درگیر در این حوزه به تصویر می کشد.

این داستان، سرگذشت واقعی و تلخ، اما سراسر عشق و استقامت است از «ناهید فاتحی کرجو»، نوجوان ۱۶ساله، که در آخرین روزهای دیماه ۱۳۵۹ به دست کومولهها در سنندج ربوده و شکنجه میشود. مادرش سیده زینب بهدنبال اوست؛ تا اینکه… .
چندوقتی از ربودهشدن ناهید گذشته بود که خبرِ گرداندن دختری در روستاهای کردستان، با دستانی بسته و سری تراشیده، بهجرم اینکه «این جاسوس خمینی است!» همهجا پخش شد. یک روستایی گفته بود: آنها سر دختری را تراشیده بودند و او را در روستا میگرداندند. گفته بودند آزادت نمیکنیم، مگر اینکه به خمینی توهین کنی!او «ناهید» بود که با شهامت و ایستادگی تحسینبرانگیز از مقتدای انقلابی خود حمایت کرد و زیر بار حرف زور آنها نرفت. مردم روستا در آن شرایط سخت که جرئت حرفزدن نداشتند، به وضعیت شکنجهی وحشیانهی این دختر اعتراض کردند، اما هیچ گوش شنوا و مرد عملی پیدا نشد که ناهید، دختر جوان و انقلابی، را از چنگال ستم آنها رهایی بخشد.از روز ربودهشدن او ۱۱ ماه میگذشت که … .* در سال ۱۳۹۲ کتاب سمیه کردستان، نوشتهی مهدیه شادمانی، با مقدمهای از محمدرضا نقدی (ریاست وقت سازمان بسیج مستضعفین) رونمایی شد.

این مستند روایتی است از یک دستورالعمل خاص در ارتش رژیم صهیونیستی به نام هانیبال، که در واقع دستور قتل سربازان خودی اسیر شده است.

حاج عباسعلی باقری در سن ۳۵ سالگی به جبهه میرود بلکه بتواند به سهم خود کمکی برای همرزمانش باشد. او که تعمیرکار ماشین است، ماشینهایی را که نیاز به راهاندازی دارند تعمیر و صافکاری میکند. او در جنگ، پسرش حسین را از دست میدهد….
عباس با شنیدن خبرهای آشفته از جنگ تصمیم میگیرد به جبهه برود. جدایی از همسر و چهار فرزند کوچکش بسیار سخت است، اما این را وظیفهی خود میداند. او به همراه چند تن از دوستانش به کرمانشاه و از آنجا به اهواز میروند. بعد از مشکلات فراوان و نبودن ابزار، بالاخره عباس و دوستانش میتوانند ماشینهای ازکارافتاده را راه بیاندازند و همه را متعجب کنند. عباس سال ها به این کار ادامه می دهد تا جایی که خودش نیروی لازم را به جبهه اعزام میکند؛ نیروهایی که همه در کار تعمیر ماشین ماهر هستند.در این سالها اتفاقات زیادی رخ میدهد که یکی از آن ها شهادت حسین، فرزند دوم عباس، است که برای رفتن به جبهه سرازپا نمیشناسد. بعد از شهادت حسین، عباس همچنان به کار خود در جبهه ادامه می دهد.بعد از جنگ و رحلت امام، عباس در کار بازسازی صحن و ضریح امام باز هم دوستان قدیمی اش را یاری می کند.زندگی عباسعلی باقری، آنچنان که پدرش مرحوم حسن باقری آرزو میکرد، از کودکی با کار و تلاش و زحمت قرین می شود، چه در زمان جنگ که مغازه ی صد متریش را در تعمیرگاه روشن یا گاراژ غفوری شمارهی ۱ با تعدای کارگر، رها میکند و به جبهه می رود و شبانه روز کار می کند، چه امروز که در سرتاسر این زندگینامه، همه جا، سخن از کار و تلاش و امید به خداست.در این کتاب، سخن بعد از کلام خدا با کار آغاز می شود و با کار هم به پایان می رسد. حاصل سخن این مرد کار، حکایت مردانگی ها و شب بیداریها و کار شبانهروزی اوست که وقتی می شنوی، باورش برایت دشوار است؛ کارهایی را که او به همراه گروهش به انجام رسانده، لحظهای ذهن را رها نمیسازد و از خود می پرسی که مگر ممکن است انسانی تا این حد کار کند؟

روایتی از یورش بی رحمانه کماندوهای رژیم صهیونیستی به بیمارستان دارالحکمه در شهر بعلبک در لبنان در ۳۱ جولای سال ۲۰۰۶

هادی، فرزند کوچک خانواده، به جبهه رفته اما مدتی بیخبری از او مادر و پدرش را سخت نگران کرده است، در این میان عزیز و آقاجان (مادر و پدر هادی) تلاش می کنند خبری از او به دست آورند…
حبیب نوجوانی است که میخواهد جای خالی داییِ مفقودش را در خانواده پر کند، اما از سوی دیگر سودای دانشگاه و ماجرایی عاشقانه او را پایبند زندگی و شهر و خانه و مدرسه کرده است. عزیز خانم (فهیمه) مادری است که فرزندش به جبهه رفته و خبری از او نیست. او که مادربزرگ راوی است بسیار مضطرب و دلنگران است و با رنجهایی که این مادران متحمل شدند دست به گریبان است.حبیب، راوی رمان، جوانی در آستانه کنکور است که عشقی جوانانه نیز در وجودش پاگرفته و در کنار علاقه حجت (جوان روستایی) به خالهی حبیب (مهناز) نمادی از جریان داشتن زندگی در کنار جنگ و درگیری است. «آواز بلند» را باید رمانی است که تصویری از جریان داشتن زندگی در کشاکش جنگ ارائه میکند…«آواز بلند» عنوان چهارمین اثر داستانی علیاصغر عزّتیپاک است که انتشارات مؤسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب آن را چاپ و نشر کرده است.«آواز بلند»، داستان انسانهایی است که سرنوشتشان به روزهای دفاع مقدس گره خورده است. در داستان این کتاب، مخاطب با یک قهرمان مواجه نیست و شخصیتها بهنوبت نقش قهرمان روایت را ایفا میکنند. این شاخصه موجب میشود شخصیتها به یک نسبت در ذهن باقی بمانند. کتاب ۱۵ فصل دارد و هر فصل روایت یک روز از زندگی قهرمانان داستان است.این کتاب با تصویرپردازیهای دقیق و جذّاب، جزئیترین صحنهها و مکانها را برای مخاطب ترسیم میکند و با زبانی شیوا روایتی اجتماعی-خانوادگی از دوران دفاع مقدّس را با نثری مناسب برای مخاطب امروزی بیان میکند.نخستین کتاب عزتیپاک با نام «میمانم پشت در» در سال ۱۳۸۵ به عنوان کتاب سال حوزه هنری معرفی شد و دومین کتابش به نام «زود برمیگردیم» جایزههای «کتاب سال سلام» و «دوسالانه ادبیات کودک و نوجوان ایران» را از آن خود کرد. کتاب سوم این داستاننویس نیز با عنوان «باغ کیانوش» در سال ۱۳۹۰ برگزیده «کتاب سال دفاع مقدس» در حوزه رمان نوجوان شد.

زندگینامه سردار شهید، محمود شهبازی، فرمانده سپاه همدان و جانشین لشکر ۲۷ محمد رسولالله
«راز نگین سرخ»، کتابی است با موضوع خاطرات شهید «محمود شهبازی»، جانشین فرمانده تیپ ۲۷ محمد رسول الله(ص)، که از قول سردار سرلشکر شهید حاج حسین همدانی به قلم حمید حسام به نگارش درآمده است. این کتاب در سال ۱۳۸۶ اثر برگزیدهی کشور در شاخهی مستندنگاری شناخته شد و انتشاراتی چون: فاتحان، صریر، پالیزدار و نشر ۲۷ بعثت، آن را چاپ و منتشر کردهاند.در این کتاب میشنویم:سرلشکر شهید حاج حسین همدانی: «یک بار محمود شهبازی انگشتری به من هدیه کرد و من خاطرهی این انگشتر عقیق را برای حمید حسام تعریف کردم. آقای حسام گفت: سوژه ی بسیار خوبی برای نگارش یک داستان است و آن را دستمایهی نوشتن رمان «راز نگین سرخ» کرد و محمود شهبازی ستاره «راز نگین سرخ» شد.»

برنامه به جنگ ۳۳ روزه بین رژیم صهیونیستی و حزب الله لبنان پرداخته و از نقش رهبری شهید سید حسن نصرالله می گوید.

علی صیاد شیرازی، فرمانده اسبق نیروی زمینی ارتش، عضو شورای عالی دفاع و یکی از فرماندهان جنگ ایران و عراق بود. او پس از ۳۲ سال خدمت در یگان های مختلف نیروی زمینی ارتش، در تهران و مقابل منزلش ترور شد. خاطرات او را در این کتاب می شنویم.
علی صیاد شیرازی پس از فراغت از تحصیل در شیراز، دوره رنجر و چتربازی را با رتبه عالی گذراند. او در اصفهان دوره تخصصی توپخانه را طی کرد و از سال ۱۳۴۸ به لشکر زرهی تبریز پیوست و خدمت رسمی خود را در نیروی زمینی آغاز کرد. پس از انحلال لشکر تبریز در اسفند ماه سال ۱۳۴۹، به لشکر ۸۱ زرهی کرمانشاه منتقل و در گردان ۳۱۷ توپخانه به عنوان «فرمانده آتشبار» مشغول به خدمت شد.وی در سال ۱۳۵۰ با دختر عموی خود ازدواج کرد و در اوایل سال ۱۳۵۱ با قبولی در آزمون اعزام به خارج دانش آموختگان دانشکده افسری، برای تکمیل تخصص توپخانه به آمریکا اعزام شد.این شهید بزرگوار، دوره سه ماهه تخصص «هواسنجی بالستیک» را در شهر «فورت سیل» ایالت «اوکلاهما» با نمره عالی و احراز رتبه نخست از میان ۲۰ افسر آمریکایی و ایرانی به پایان رساند.صیاد شیرازی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، چندین سال در بخشهای مختلف ارتش، به ویژه در غرب کشور، به پاسداری از کشور پرداخت و در سازماندهی و فعالیت نیروهای انقلابی در ارتش تلاشی گسترده داشت.وی از ابتدای پیروزی انقلاب تا مهر ماه ۱۳۵۸ در اصفهان بود و در این مدت با همکاری نیروهای نظامی و دوستان انقلابی خود – که بعداً پاسدار شدند – گروه ۳۰ نفرهای را تشکیل داده و به حفظ و حراست از پادگان پرداخت. تلاشهای وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ساماندهی ارتش و ساختار نیروهای مسلح متجلّی شد.از مهمترین اقدامات او پس از پیروزی انقلاب اسلامی، میتوان به تهیه طرحهای عملیاتی که منجر به شکستن حصر شهرهای سنندج و پادگانهای مریوان، بانه و سقز شد، اشاره کرد و …

این مستند به روستای طیبه در جنوب لبنان پرداخته و از ایستادگی و مقاومت اهالی این روستا در مقابل اشغالگران صهیونیستی می گوید.

پس از حمله عراق به ایران و تصرف خرمشهر، خانوادهی علی از خرمشهر به تهران میروند. عبدالله (پدر علی) تصمیم میگیرد در تهران با بقیه پساندازی که برایش مانده، مغازهی لوازم یدکی باز کند. اما سرمایهی او برای این کار کافی نیست…
پس از حمله عراق به ایران و تصرف خرمشهر، خانوادهی علی از خرمشهر به تهران میروند. عبدالله (پدر علی) تصمیم میگیرد در تهران با بقیه پساندازی که برایش مانده، مغازهی لوازم یدکی باز کند. اما سرمایه او برای این کار کافی نیست، به ناچار از فردی به نام «وفا» پول نزول می کند.علی در جنگ شهید میشود و شهادت او ضربهی سنگینی بر او می زند، علی هم پسر و هم شوهر جیران بوده است، شهادت او دل و دماغ کار را از عبدالله میگیرد و سرانجام توان بازپرداخت نزول و بدهی وفا را نداشته و ورشکست میشود.در این میان وفا برای گذشتن از پول خود، خواستگار جیران میشود. عبدالله هم نگهبان کارخانهای شده که صاحبش فردی به نام «خسرو محمودی» است. عبدالله برای نجات از دست وفا، به محمودی پناه میبرد. محمودی، پدر پیری دارد که نگهداری از او برایش مشکل است. سرانجام، محمودی از شرایط عبدالله سوءاستفاده کرده و جیران را به عنوان هسمر پدرش به خانه او می برد.سالها می گذرد. حمید که از دوستان صمیمی علی در جبهه بوده، از اسارت آزاد میشود. او به علی قول داده که از خانواده اش مراقبت کند. حمید سراغ جیران را می گیرد؛ عبدالله سرش را پایین میاندازد و سکوت می کند. حمید پیگیر ماجرا میشود. آنها سرانجام داستان زندگی جیران را برای حمید تعریف میکنند و او میگوید حال که محمودیِ پدر فوت کرده، جیران چرا به خانه برنگشته؟ سرانجام درنهایت ناباوری میشنود که جیران هماکنون شوهر دارد…





