
«هلتها نام تو را میخوانند» زندگینامهی داستانی فرماندهی شهید «مرتضی سادهمیری» است که محمدرضا بایرامی آن را نوشته و نشر شاهد منتشر کرده است.
نویسنده در این کتاب، با مرور خاطرات دوران دفاع مقدس، از رشادتهای عشایر روایت میکند. شهید مرتضی سادهمیری، سردار بزرگ جبههی ایلام و مهران، قائممقام فرماندهی گردان ۵۰۲ امام حسین(ع) در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، بعد از مدتی کوتاه که در جبهه ماندگار شد، به خاطر مهارتش در شناسایی تپههای یکشکل بیابانهای اطراف مهران و دهلران، به «مرتضی هلّتی» شهرت یافت.
مرتضی هلتی در سال ۱۳۶۹ در ارتفاعات قلاویزان، در عملیاتی در خاک عراق، با آتش گلولهی نیروهای عراقی به شهادت رسید.
* هلتها نام تو را میخوانند، نویسنده: محمدرضا بایرامی، نشر شاهد.
حجت الاسلام سیدحسن میرسید نویسنده با تشکر از خبرگزاری رسا در تشکیل نشست خاطره گویی رزمندگان حوزوی دفاع مقدس که به همت خبرگزاری رسا در سالن شهید دهقانی از خاطرات ۸ سال اسارت خود سخن گفت و افزود: من در مدرسه فیضیه در کنار کتابخانه حجره داشتم و از همان جا با حضرت آیت الله حسین نوری همدانی به جبههها رفتم و پس از مدت زیادی رزمندگی در عملیاتی در اردیبهشت ۶۲ به اسارت نیروهای بعث افتادم.
«رویای ناتمام» روایتی از زندگی خلبان آزاده شهید کرم رضا مکری از زبان خانواده و آشنایان اوست. کارگردان : دانیال ماندگار

این کتاب گویا، روایت سه قصهی کوتاه از زندگی فرماندهان شهید «مهدی باکری» و «حسین خرازی» است.
* قدم بر بال فرشتگان: «جیران» کوچولو گریه میکند و از پدرش میخواهد که همراه او و مادرش به میاندوآب برود. ولی پدرش میگوید که باید مراقب عمومهدی باشد؛ چراکه از وقتی که عموحمیدش شهید شده است، دیگر حالوروز خوبی ندارد. سپس پدر قصهی جبهه و جنگشان را برای جیران تعریف میکند.
* عاشق نستوه: «سیمین» درحالِ تحقیقکردن دربارهی «شهید حسین خرازی» است. رزمندهای که در عملیاتهای مختلف در جبهه خوش درخشیده است. او فرماندهی عملیاتهای متفاوتی بود و سرانجام در سن ۲۹ سالگی به شهادت رسید.
* اطلسی: «حاج حسین خرازی» فرماندهی است که با رفتار خود به رزمندگان درس تقوا و درستکاری میدهد. او به گروهی که برای گرفتنِ غذای بیشتر، تعداد نفرات سنگرشان را (بهدروغ) بیشتر اعلام کردهاند، یاد میدهد که این کار اشتباه و دریافتِ غذای اضافه به این روش، حرام است.
تصور هم نمیکردم ببینم کوه راه میره ببینم داره با لبخند به سوی قتلگاه میره
رسیدیو همونهایی که چشماشونو میبستن حالا با دیدن چشمات میگن تا آخرش هستن♪♪♫♫♪♪♯
تو بی سر سرتری از من چقدر زیباتری از من داری میریو با چشمات داری دل میبری از من
تو بی سر سرتری از من چقدر زیباتری از من داری میریو با چشمات داری دل میبری از من
دم رفتن چرا باید نگاهت رو به ما باشه مث اینکه خدا میخواست یه چیزی یاد ما باشه ♪♪♫♫♪♪♯
گلم پر پر شدی اما پرو بال سفر میشی میخوان خاموش شی اما عزیزم زنده تر میشی
تو بی سر سرتری از من چقدر زیباتری از من داری میریو با چشمات داری دل میبری از من
تو بی سر سرتری از من چقدر زیباتری از من داری میریو با چشمات داری دل میبری از من♪♪♫♫♪♪♯

در این بروشور (دفترچه کوچک) به صورت خلاصه یادمانها و مناطق عملیاتی هشت سال دفاع مقدس، عملیاتهای انجام شده در آنها و ویژگی های آنها به همراه قطعه هایی زیبای ادبی در مورد هر کدام قرار داده شده است.
مشخصات دفترچه: ۱۸ صفحه- A5
مشخصات فایل : یک فایل فشرده حاوی فایل pdf – حجم: ۸۰۰ kb
آشنایی مختصر با مناطق : ۱- فتحالمبین / ۲- فکه / ۳- پاسگاه زید / ۴- دهلاویه / ۵- هویزه / ۶- طلائیه ۷- خرمشهر / مسجد جامع خرمشهر / ۸- شلمچه / ۹- اروندکنار / ۱۰- تنگه چزابه / ۱۱- پادگان دو کوهه /
این برنامه به معرفی سردار شهید نور علی شوشتری پرداخته و از فعالیت های اجتماعی و نظامی او می گوید.

این کتاب گویا، روایت پنج داستان تأثیرگذار و شنیدنی از زندگی رزمندگان و ایثارگران دلیر دوران دفاع مقدس است.
* خاک سبز: «سعید»، بعد از جنگ، همراه با گروهی برای جستوجوی جنازههای همرزمانش در بیابانهای منطقهی جنگی سرگردان است. او در رؤیا یکی از رزمندهها را میبیند که جای بچههای دستهی «قمر» را به او نشان میدهد و میگوید که دوستان رزمندهاش که برای آوردن آب به محل تانکی در نزدیکی دشمن رفته بودند، با لبان تشنه شهید شدهاند.
* سپاس از حیات طیبهی نوجوان نجیب و زیبا: «علیرضا» مجروح جنگی است و هر روز آدمها و اتفاقاتی را به یاد میآورد. او میگوید تا شب همهی آن اتفاقات را فراموش میکند و دوباره روز بعد همین ماجرا تکرار میشود.
او عاشق دخترعموی زیبایش بوده، ولی از سر نجابت و خجالت، چیزی نگفته تا اینکه زیبا ازدواج کرده است و حالا او هر روز زیبا را در رؤیایش میبیند.
* تیر و ترکش: شخصی به نام «رحیم» که به عنوان دیدهبان در هر عملیاتی شرکت میکند، هیچ اتفاقی برایش نمیافتد و خودش میگوید که نظرکرده است. تا اینکه در یک عملیات پایش مجروح میشود.
* در تنگنای خرابه: «منصور» نه سال بعد از جنگ، همراه همسرش «مینا»، برای دیدن خانهی قدیمیشان به شهرش بازگشته است. اما با خرابههای خانهشان روبهرو میشود.
در همین حین زن و شوهر دیگری هم ادعا میکنند که آنجا خانهشان بوده است. پیرمردی از راه میرسد که ادعا میکند در تمام دوران جنگ به درختی که در این خرابه بوده، آب میداده و آنجا خانهی اوست.
* دلی از جنس آفتاب: «سید صالح» که جانباز شیمیایی است؛ شوهر «راضیه خانم» (مادر مهتاب) است. بعد از مرگ راضیه خانم، باوجود علاقهی بسیا
تو خاک ما ستاره هایی دفنند
که دلشون می خواست معما باشند
دست تو شناسنامه هاشون می بردند
تا که شناسنامه ماها باشند
تا که شناسنامه ماها باشند
ستاره ها رفتن و نوبت ماست
حالا که دنیا خیلی بی قراره
دستامونو به هم بدیم بدونیم
عهدی که بستیم برگشتن نداره
این برنامه به معرفی شهید سعید جعفری، فرمانده سپاه غرب کشور و خصوصیات اخلاقی و رفتاری ایشان می پردازد.
خاطرات رهبر معظم انقلاب از شهید چمران و عملیات سوسنگرد ۳/۷/۶۳ مستند زیر شامل بیوگرافی کوتاهی از زندگی شهید دکتر مصطفی چمران و بیان خاطرات رهبر معظم انقلاب پیرامون شهید چمران در دوران تصدی پست ریاست جمهوری توسط ایشان