نمایش رادیویی” آن مرد در باران رفت “؛ نویسنده مهدی طهماسبی ( براساس داستانی به همین نام از شهرام شفیعی )
کاری مشترک از رادیو تهران و اداره کل امور هنری و نمایش بنیاد شهید و امور ایثارگران،
داستان همراهی با خاطرات دختری به نام سمیرا است که شهر آنها درگیر جنگ قرار می گیرد و پدر عزم جنگ می کند…
علمدار عشق / فیلم خاطره گویی تیمسار مطلق (خلبان مقام معظم رهبری) / لینک مستقیم دانلود
در این سخنرانی تیمسار مطلق به بیان گوشه ای از خاطرات جبهه، شهدا و همراهی با مقام معظم رهبری می پردازد که شنیدن آن خالی از لطف نیست.
علمدار عشق / فیلم خاطره گویی تیمسار مطلق (خلبان مقام معظم رهبری)
مدت زمان : ۲۲ دقیقه
کیفیت : VCDRip (خیلی خوب)
زمان و مکان سخنرانی : خرمشهر – نوروز ۱۳۸۵
تهیه و پخش: صوت المنتظر (سید رفیع هاشمی)
مستند « روایت ریحانه » روایتی از خاطرات شهید محمد رضا کاظمی زاده از زبان دوستان و خانواده ایشان است.

این نماهنگ به سفارش سازمان نشر آثار و ارزشهای مشارکت زنان در دفاع مقدس توسط گروه رادیویی، موسیقی و سرود مرکز بسیج رسانه ملی برای تجلیل از همسران و مادران شهدا تولید و روز یکم اردیبهشت ماه سال جاری ۹۳ در مراسمی که با حضور مسوولین لشکری و کشوری و جمع کثیری از مادران و همسران شهدا برگزار شد رونمایی گردید و بزودی از شبکه های صدا و سیما پخش خواهد شد.
بگو مادر از هشت سالی که رفت
دل خون و پیراهن چاک چاک
بگو از تگرگی که رگبار شد
درختی که غلتید تو خون و خاک
خودت بند پوتینشو بستی و
خدا خواست اون لحظه بارون بشه
پدر خوابُ از چشم دشمن گرفت
مبادا که خوابت پریشون بشه
پدر رفت تا چشم بیگانه ها
به این خاک و این خونه روشن نشه
که دستای آلوده ی هر کسی
سزاوار دستای میهن نشه
توو بیراهه فانوس راهم شدی
با دستت جهان منو ساختی
تو هر بار دنیا به ما سخت گرفت
منو یاد یک کوه انداختی
فرشته به قدر تو معصوم نیست
تا این دنیا دنیاست ممنونتم
اگه زندگیمو بریزم به پات
بازم تا دم مرگ مدیونتم
اگه پاسخ نامه هاتو نداد
فقط نذر کردی و لب دوختی
پدر مشق عشق و گرفت از حسین
تو این صبر و از زینب آموختی
می خوام گل بکارم تو میدون مین
یه کاری کنم تا که خوشحال شه
توو این راه چشمامو وا می کنم
مبادا گل لاله پامال شه
یک روز مانده به شروع جنگ جوانی به نام محسن به همراه مردی به نام رحیمی که هر کدام برای کاری وارد خرمشهر شده اند ناخواسته وارد جنگ می شوند که….
نمایش رادیوئی قبل از واقعه کاری از شبکه رادیو تهران

این کتاب حدیثی ماندگار و روایتی آسمانی از زندگی پاسدار مدافع حرم، شهید مهدی نعمایی عالی، است.
شهید «مهدی نعمایی عالی» در بیستونهم شهریور ماه ۱۳۶۳ در شهر کرج به دنیا آمد و بعد از قبولی در کنکور، وارد دانشکدهی افسری شد و درطول تحصیل جزو دانشجویان ممتاز دانشگاه امام حسین (ع) بود.
وی علاوه بر داشتن لیسانس مدیریت، متخصص جوشکاری و برشکاری زیر آب تا عمق چهل متری بود و به زبان عربی هم تسلط داشت.
این شهید بزرگوار در بیستوسوم بهمن ماه ۱۳۹۵، مصادف با شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها)، دراثر انفجار مین کنار جاده (تلهی انفجاری) به درجهی رفیع شهادت رسید.
* حاج مسلم (نقطه پرواز)، نویسندگان: حجتاله دالوند و علیرضا نجفی، ناشر: موسسه فرهنگی و هنری مبین و انجمن پیشکسوتان سپاس.

«محمدحسن صادقزاده پوده»، نویسندهی کتاب، از سال ۱۳۴۵ به استخدام ارتش درآمد و در طول جنگ تحمیلی عراق علیه ایران عهدهدار سِمَتهایی چون مسئولیت انجمن اسلامی پادگان سقز، فرماندهی آتشبار توپخانه و ریاست بازرسی لشگر ۲۸ سنندج بود.
بعد از جنگ و بازنشستگی پدرم، بالأخره امسال پدرم تصمیم به مسافرت گرفت. از سالها قبل که ساکن تهران شده بودیم، بهعلت مشکلات نتوانسته بودیم با هم به یک سفر تفریحی برویم. روزهای آخر جنگ پدرم هر ماه یک هفته مرخصی میآمد و من هم بهخوبی یادم است که مادرم میگفت: «پدرتون گفته راضی نیستم موقع موشکبارون یا آژیر بمباران، شما به پناهگاه نرید.» به همین علّت روزانه چندینبار راهیِ زیرزمین میشدیم. تقریباً نیمساعتی را با دلهره و ترس بهسرمیبردیم، تا اینکه دیگر صدای انفجار به گوشم نمیرسید. یک نفس راحت میکشیدیم و میگفتیم این دفعه هم بمب به خانهی ما برخورد نکرد.
برادرم، علیرضا، در عملیات «کربلای ۴» شانزدهساله بود و در لشگر امام حسین(ع) به عنوان غواص اعزام و بعد، مفقودالاثر شد. به همینسبب روحیهی مادرم تغییر کرده بود و زود ناراحت میشد و ما نمیتوانستیم به یاد برادرم بیفتیم؛ غافل از اینکه مادر هیچ وقت او را از یاد نمیبرد؛ ولی برای اینکه ما ناراحت نشویم، چیزی نمیگفت.
علیرضا بعد از آزادی دربارهی اسارتش به ما چیزی نمیگفت؛ البته من چگونگی اسارت او را در کتاب «پس از من» خواندم.
***
این خاطرات که به قلم «محمدحسن صادقزاده پوده» به نگارش درآمده است، جزئیات مکانهایی را که در آنها خدمتش را سپری کرده است، دربرمیگیرد.
نویسنده، خاطراتش را در دل سفری خانوادگی به شهر سنندج روایت کرده است. این خاطرات به مسائل سیاسی گوناگونی اشاره دارد که منطقهی غرب کشور در سالهای جنگ تحمیلی عراق علیه ایران با آن مواجه بود.
کردستان قبل از انقلاب، دستفروشان در کردستان، حملهی دموکرات به مقر سپاه، گروهکها، تقویت ضد انقلاب، دورهی اوّل ضد چریک و بصیرت ارتشیها، عنوانهای برخی از ۸۵ بخش کوتاه کتاب «آتشبار دوم» است.

کتاب «دزفول: گزارشی از شهر مقاوم دزفول» دربارهی مقاومت شهر دزفول بین سالهای ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۷ است.
دربارهی کتاب
شهر دزفول به «شهر موشکها و توپها» و بهقول عراقیها «بلدالصوارخ» معروف است که در طول سالهای دفاع مقدس و در جریان جنگ، صدها بار مورد اصابت بمب و موشک ارتش بعث عراق قرار گرفت. دزفول در طول ۲۷۰۰ روز مقاومت، ۲۶۰۰ شهید تقدیم اسلام و انقلاب کرد.
کتاب «جنگ شهرها، گزارشی از شهر مقاوم دزفول» دربارهی مقاومت شهر دزفول بین سالهای ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۷ است.
دربارهی نویسنده
«عبدالرضا سالمینژاد» یکی از نویسندگان دفاع مقدس به شمار میرود. از نوجوانی در رادیو دزفول کار میکرد. وی با نشریات، مجلات و کتابهای بسیاری همکاری کرده است. رشتهی تحصیلی وی زبان فرانسه است و با الهام گرفتن از ادبیات این ملت توانسته سبک جدیدی را وارد نویسندگی ایران کند.
این نویسنده در سال ۱۳۸۵ انتشارات نیلوفران را تأسیس کرد و تاکنون موفق به چاپ و انتشار بیش از ۸۰ جلد کتاب شده است. وی هماکنون مدیر مسئول این انتشارات است.
* کتاب:
دزفول: گزارشی از شهر مقاوم دزفول در جنگ شهرها ۱۳۶۷ – ۱۳۵۹، عبدالرضا سالمینژاد، فرهاد درویشی سهتلانی، ۱۳۹۷، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس.