خلاصه: وقایع این سریال ۱۳ قسمتی در اواخر رژیم پهلوی روی میدهد و زندگی سرگردی به نام آسایش را بازگو میکند که با قتل پدرش که از افسران ارتش است زندگیاش دستخوش تغییرات بنیادین میشود. او در موضوع قتل پدرش به چند نفر مظنون میشود اما از همه بیشتر به داوود، برادر همسرش مشکوک است. در نهایت با دستگیری داوود توسط او ماجراهای داستان سمت و سویی دیگر پیدا میکند.

این کتاب گویا مروری است بر زندگینامه و خاطرات شهیدِ ترور «حجتالاسلام مصطفی قاسمی».
دم ظهر بود که واقعه اتفاق افتاد؛ آفتاب گرم اردیبهشت عبایش را روی زمین پهن کرده بود. از مدرسه که بیرون آمد؛ کوچه خلوت بود و آمدوشدی به چشم نمیخورد. آهسته به انتهای کوچه رفت تا زودتر خود را برساند؛ نمازگزاران مثل همیشه منتظرش بودند. هنوز چند قدمی بیشتر برنداشته بود که صدای سوت گلوله در فضا پیچید.
خون تازه روی آسفالت داغ جاری شد؛ پیکر بیجانش وسط جمعیت متحیّر روی زمین افتاده بود. عبای سادهی خاکیرنگ را روی سرش کشیده بودند و صدای پچپچهها بلند بود. بعضی بغض کرده بودند؛ بعضی دیگر خودشان را نیشگون میگرفتند و برخی هم درحال گرفتن عکس بودند.
ماجرا جدّی بود؛ ترور مسلّحانه، روز روشن مقابل مدرسه علمیّه. کاری از دست کسی برنمیآمد؛ شیخ «مصطفی» مدّتها بود که دنیای زمینی را ترک گفته بود.
* در صبح روز شنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۸، هنگامی که «حجت الاسلام مصطفی قاسمی» طلبه ۴۶ ساله اهل همدان، از حوزهی علمیّه محل کار خود در محله آخوند همدان خارج شد، ضارب با خودروی پژو ۲۰۶ بر سر راه وی قرار گرفت و با اسلحهی کلاشنیکف، دو گلوله به وی شلیک کرد که بلافاصله موجب شهادتش شد. قاتل پس از ارتکاب جرم، فرار کرد.
«بهروز حاجیلویی» پس از این حادثه در صفحهی اینستاگرام خود با انتشار عکسهایی از خود و نوشتن مطالبی به ارتکاب این قتل اعتراف کرد که از سوی نیروی انتظامی ایران شناسایی شد و تحت تعقیب قرار گرفت.
پس از این حادثه، رئیس دادگستری استان همدان بلافاصله دستور رسیدگی سریع و خارج از نوبت را برای این پرونده صادر کرد و کارآگاهان پلیس توانستند با برنامهریزی و پیگیری و کنترل نامحسوس، پناهگاه قاتل را شناسایی کنند و در ساعات ابتدایی صبح روز بعد از حادثه، واحد عملیاتی یگان امداد شهرستان همدان با محاصره محل و درگیری با قاتل وی را از پای درآورد. در جریان این عملیات که حدود ۲۰ دقیقه به طول انجامید، دو نفر از مأموران پلیس نیز دچار جراحتهای سطحی شدند.
این حادثه در رسانههای خبری و شبکههای اجتماعی واکنشهای فراوانی را از طرف برخی نهادها و افراد درپیداشت.
پس از کشته شدن عامل قتل، فرماندهی انتظامی استان همدان با تشریح حادثه اعلام کرد که برادران و همهی دوستان قاتل نیز بازداشت شدهاند. نیروی انتظامی همچنین از شناسایی و دستگیری ۳۲ نفر از افرادی که با گذاشتن پیام در صفحهی شخصی اینستاگرام قاتل از اقدام وی حمایت کرده بودند، خبر داد.
* شهید «حجت الاسلام مصطفی قاسمی» در سال ۱۳۵۲ در روستای «میهمله علیا» شهرستان بهار به دنیا آمد. وی در مدرسهی آخوند، درس خارج میخواند. مدّتی در ادارهی کتابخانه مدرسهی «آیتالله دامغانی» نزدیکی آستان مقدس «امامزاده عبدالله(ع)» همکاری کرد. ظهرها امامت جماعت امور شعب بانک تجارت همدان را بر عهده داشت و ۱۸ سال هم پیشنماز مسجد «حاج کربعلی» در وقت نماز مغرب و عشا بود؛ مسجدی ساده و قدیمی در یکی از محلههای قدیمی همدان که علمای بزرگی چون «شیخ محمدعلی دامغانی» فرزند «آیتاللهالعظمی ملاعلی دامغانی» در آن اقامه نماز کردهاند.
او در هنگام شهادت ۴۶ سال داشت و سرپرست یک خانوادهی پنجنفره با دو دختر و یک پسر بود.

این کتاب گویا دربردارندهی زندگینامه و خاطرات شهید والامقام «محمّد غفّاری» است.
«محمّد غفّاری» سال ۱۳۶۳ در شهر همدان زاده شد. او پس از پذیرفتهشدن در رشتهی دندانپزشکی، با عشق و علاقهی فراوان به عضویّت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و سپس در زمرهی رزمندگان تیپ ویژهی «صابرین» نیروی زمینی سپاه پذیرفته شد.
این سرباز مدافع وطن، در شهریور ماه سال ۱۳۹۰، در جریان درگیری با عوامل منافقان کوردل (گروهک تروریستی «پژاک»)، در «ارتفاعات جاسوسان» به شهادت رسید.
زنی به نام مریم سلیمیان در زمان زلزله بم جزو امدادگران داوطلب بوده و بعد از ۵ سال سازمان هلالاحمر و در بخشی به نام جستجوی گمشدگان بینالملل مشغول به کار میشود. او هر بار با پروندهای روبهرو میشود که باید آدم گمشدهای را در داخل یا خارج از کشور ردیابی کند. پیدا کردن این آدمها و ماجراهایی که برای آنها به وقوع میپیوندد داستانهای مختلف این سریال…

«لطیف عشق» با نثری روان و شیرین، داستانِ زندگیِ سروان شهید «لطیف رنجبری» را روایت میکند.
«لطیف رنجبری» در چهارم اردیبهشت ۱۳۲۶ در روستای «آل کبود» از توابع شهرستان «بیجار» استان کردستان زاده شد. او در دوران دفاع مقدس، وظیفهی آموزش و سازماندهیِ بسیاری از گروههای اعزامی به مناطق عملیاتی را برعهده داشت و با سِمت فرماندهیِ گروهان ۳ از گردان رزمی ۷۰۷ «حضرت ابوالفضل علیه السلام» به جزایر مینو و منطقهی اروندکنار رفت.
لطیف رنجبری حدود یک سال و نیم در این منطقه ماند و پس از چهار ماه، به یکی از مناطق جبههی غرب که تحت کنترل ضدانقلاب در استان کردستان بود، منتقل شد و در مدت چهارماه حضورش توانست امنیت بالایی در منطقه ایجاد کند و بسیاری از آن مناطق را از حضورِ ضدانقلاب و دموکرات پاک کند.
سردار لطیف رنجبری، در تاریخ ششم دی ماه ۱۳۶۲ در یکی از مناطق پاکسازی نشده با اشرار درگیر شد و سه تن از اشرار کومله را به هلاکت رساند. اما سرانجام از فاصلهی ۱۵۰۰ متری با اسلحهی سیمینوف، از سویِ گروهکهای کومله و دموکرات، از ناحیهی قلب تیر خورد و به شهادت رسید.
* لطیف عشق، نویسنده: محمدعلی آقامیرزایی، نشر شاهد، ۱۳۹۲.
«مسلم بن عقیل»، فرستادهی امام حسین (علیه السلام) نخستین جلوههای بیوفایی اهل کوفه را دید و دریافت که نباید به بیعت آن مردم اطمینان کند. او دو پسر خود را به قاضی شریح سپرد….
«مسلم بن عقیل» سفیر «امام حسین(ع)» وارد شهر «کوفه» شد تا روح قیام جهان شمول او را در دل و جان مردم به ستوه آمده کوفه بدمد و در حضور بزرگان و مجاهدان راه حق و مردم، مژده ورود سبط پیامبر را داد و مردم در مسجد کوفه بر پیمان خود تأکید کردند.
این مستند ماجرای رویارویی ایران و آمریکا در خلیج فارس در دوران دفاع مقدس و جنگ نفت کش ها است.
به یاد عاشورای کفن پوشان ورامین و پیشوا که اولین فصل خونین مبارزه با طاغوت را در سال ۴۲ رقم زدند.