خلاصه داستان : قدیر رزمنده ای است که برای انجام مأموریتی بعد بیست سال به روستای زادگاهش آمده است، دشمن روستا را کاملاً تخریب کرده است….
داستان سریال جلال ۲ داستانی سیاسی مربوط به دوران بعد از انقلاب است. داستانفصل دوم ادامه سریال جلال در فصل اول است. سریال جلال در فصل اول با بازی عمار تفتی در نقش جلال آغاز شد. سریال جلال در رابطه با قیام مردم در آذربایجان شرقی است که در سالهای ۱۳۳۸ تا ۱۳۵۶ اتفاق می افتد. این سریال برهه ای از تاریخ معاصر ایران را به تصویر می کشد. قیام مردم تبریز تا به ثمر نشستن انقلاب اسلامی را نشان می دهد. و اینکه چگونه سوسنگرد آزاد می شود. و در ادامه روایتگر اتفاقات رخ داده در سال ۱۳۵۶ به بعد خواهد بود. و تا پایان سال ۱۳۶۲ ادامه پیدا می کند. در واقع فصل دوم این سریال دوران و اتفاقات مربوط به سالهای پس از انقلاب را نمایش می دهد….
«مستند از آسمان»
حاج کریم
سردار شهید حاج کریم بهرامی
( شهید کریم بهرامی، سردار سرافراز سپاه اسلام در تاریخ ۱/۱/۱۳۳۸ در کانون گرم خانواده ای مذهبی، متدین و از پیروان مکتب سرخ تشیع، در شهرستان نقده از توابع استان آذربایجان غربی دیده به جهان گشود.
در سایه محبت های پدر و مادر پاکدامن، وارسته و مهربانش دوران کوکدی را پشت سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد.
در دوران تحصیل از هوش و استعداد بالایی برخوردار بود و با موفقیت تمام دوران دبستان، راهنمایی و دبیرستان را پشت سر گذاشت…
در سال ۱۳۵۳ پدر بزرگوار ایشان دار فانی وداع گفت و به همین دلیل هنگام فراغت از تحصیل به ویژه در تعطیلات تابستان با کار و تلاش فراوان مجارج شخص خود را برای تحصیل به دست می آورد و از این راه به خانواده زحمتکش خود کمک قابل توجهی می کرد.
او با شور و نشاط و مهر و محبت و صمیمیتی که داشت به محیط گرم خانواده صفا و صمیمیت دیگری می بخشید.
پس از دریافت مدرک دیپلم به سربازی در نیروی دریایی ارتش به بندر عباس رفت و با فرمان بنیان گذار کبیر جمهوری اسلامی ایران؛ حضرت امام خمینی (ره)مبنی بر خروج سربازان از پادگان ها، او نیز به فرمان رهبر خود لبیک گفته و به خیل انقلابیون پیوست.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و با تاسیس سپاه پاسداران، برای انجام وظیفه شرعی و اجتماعی خود و حفط و حراست از دستاوردهای خونین انقلاب در تاریخ ۱۰/۱۰/۵۸ به عضویت این نهاد مقدس درآمد.
این شهید بزرگوار در طول خدمت مقدس خود در سپاه پاسداران منشاء خیرات و برکات زیادی برای نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران و مردم منطقه شمالغرب کشور بود و رزمندگان و ایثارگران این منطقه، خاطراتی شیرین و به یادماندنی از رشادت ها و شجاعت های این دلاور زمان به یاد دارند.
حضور مستقیم وی در خط مقدم درگیری ها تا بدانجا بود که چندین بار از ناحیه سر و پا مجروح شده و مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به افتخار جانبازی در راه حفظ آرمانهای نظام و انقلاب نایل آمد.
روحیات بارز او شجاعت و شهامت بود و خط شکنی در درگیری با اشرار و ضد انقلاب و جنگیدن با دشمنان دین و ملت و مقاومت در برار سخت ترین پاتکها به خاطر این روحیه بود،روحیه ای که اساس و بنیان آن بر ایمان و اعتقاد به خدا استوار بود.
مجاهدت دائمی او برای خدا بود و هیچ گاه اثر خستگی روحی در وجودش دیده نمی شد.
برای رسیدگی به وضعیت نیروها و مطلع شدن از احوال برادران رزمنده خود، به واحد ها، یگان ها، و مقر های عملیاتی تحت امر سرکشی می نمود و مشکلات آنان را رسیدگی و پیگیری می کرد.
همواره به برادران سفارش می کرد که نسیت به رزمندگان احترام قایل شوند و همیشه خودشان را نسبت به آنها بدهکار بدانند و یقین داشته باشند که آنها حق بزرگی بر گردن ما دارند)
«علی» پس از اطلاع از مجروح شدن پدرش در جبهه، عازم مناطق جنگی می شود. یکی از هم رزمان پدر او را در این سفر همراهی می کند. آن دو به خط مقدم می روند. پدر به شهادت رسیده است و پیکر او در نقطه ای قرار گرفته که امکان دسترسی به آن میسر نیست «علی» بین بازگشت به خانه و ماندن در جبهه، ماندن را بر می گزیند و عملیات آغاز می شود…

دم ظهر بود که واقعه اتفاق افتاد؛ آفتاب گرم اردیبهشت عبایش را روی زمین پهن کرده بود. از مدرسه که بیرون آمد؛ کوچه خلوت بود و آمدوشدی به چشم نمیخورد. آهسته به انتهای کوچه رفت تا زودتر خود را برساند؛ نمازگزاران مثل همیشه منتظرش بودند. هنوز چند قدمی بیشتر برنداشته بود که صدای سوت گلوله در فضا پیچید.
خون تازه روی آسفالت داغ جاری شد؛ پیکر بیجانش وسط جمعیت متحیّر روی زمین افتاده بود. عبای سادهی خاکیرنگ را روی سرش کشیده بودند و صدای پچپچهها بلند بود. بعضی بغض کرده بودند؛ بعضی دیگر خودشان را نیشگون میگرفتند و برخی هم درحال گرفتن عکس بودند.
ماجرا جدّی بود؛ ترور مسلّحانه، روز روشن مقابل مدرسه علمیّه. کاری از دست کسی برنمیآمد؛ شیخ «مصطفی» مدّتها بود که دنیای زمینی را ترک گفته بود.
* در صبح روز شنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۸، هنگامی که «حجت الاسلام مصطفی قاسمی» طلبه ۴۶ ساله اهل همدان، از حوزهی علمیّه محل کار خود در محله آخوند همدان خارج شد، ضارب با خودروی پژو ۲۰۶ بر سر راه وی قرار گرفت و با اسلحهی کلاشنیکف، دو گلوله به وی شلیک کرد که بلافاصله موجب شهادتش شد. قاتل پس از ارتکاب جرم، فرار کرد.
«بهروز حاجیلویی» پس از این حادثه در صفحهی اینستاگرام خود با انتشار عکسهایی از خود و نوشتن مطالبی به ارتکاب این قتل اعتراف کرد که از سوی نیروی انتظامی ایران شناسایی شد و تحت تعقیب قرار گرفت.
پس از این حادثه، رئیس دادگستری استان همدان بلافاصله دستور رسیدگی سریع و خارج از نوبت را برای این پرونده صادر کرد و کارآگاهان پلیس توانستند با برنامهریزی و پیگیری و کنترل نامحسوس، پناهگاه قاتل را شناسایی کنند و در ساعات ابتدایی صبح روز بعد از حادثه، واحد عملیاتی یگان امداد شهرستان همدان با محاصره محل و درگیری با قاتل وی را از پای درآورد. در جریان این عملیات که حدود ۲۰ دقیقه به طول انجامید، دو نفر از مأموران پلیس نیز دچار جراحتهای سطحی شدند.
این حادثه در رسانههای خبری و شبکههای اجتماعی واکنشهای فراوانی را از طرف برخی نهادها و افراد درپیداشت.
پس از کشته شدن عامل قتل، فرماندهی انتظامی استان همدان با تشریح حادثه اعلام کرد که برادران و همهی دوستان قاتل نیز بازداشت شدهاند. نیروی انتظامی همچنین از شناسایی و دستگیری ۳۲ نفر از افرادی که با گذاشتن پیام در صفحهی شخصی اینستاگرام قاتل از اقدام وی حمایت کرده بودند، خبر داد.
* شهید «حجت الاسلام مصطفی قاسمی» در سال ۱۳۵۲ در روستای «میهمله علیا» شهرستان بهار به دنیا آمد. وی در مدرسهی آخوند، درس خارج میخواند. مدّتی در ادارهی کتابخانه مدرسهی «آیتالله دامغانی» نزدیکی آستان مقدس «امامزاده عبدالله(ع)» همکاری کرد. ظهرها امامت جماعت امور شعب بانک تجارت همدان را بر عهده داشت و ۱۸ سال هم پیشنماز مسجد «حاج کربعلی» در وقت نماز مغرب و عشا بود؛ مسجدی ساده و قدیمی در یکی از محلههای قدیمی همدان که علمای بزرگی چون «شیخ محمدعلی دامغانی» فرزند «آیتاللهالعظمی ملاعلی دامغانی» در آن اقامه نماز کردهاند.
او در هنگام شهادت ۴۶ سال داشت و سرپرست یک خانوادهی پنجنفره با دو دختر و یک پسر بود.
فکر اون گلهای سرخم، که سرها را خم نکردن، میمیرن ولی نمیگن که گلوشون را بریدن، لاله ها کی گفته تنها، همونایی که رفتن، اونایی که پر شکسته اند، مگه کمتر از شهیدن … نماهنگ “ماهی ها” با صدای محمد اصفهانی

کتاب «ریشههای تهاجم» (جلد اول) از سری کتابهای پنججلدی تجزیه و تحلیل جنگ ایران و عراق است که به همّت مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ تألیف و منتشر شده است.
دربارهی کتاب:
کتاب «ریشههای تهاجم» از سری کتابهای پنججلدی تجزیه و تحلیل جنگ ایران و عراق است که به همّت مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ تألیف و منتشر شده است.
تألیف این مجموعهی پنججلدی به زمانی برمیگردد که مسئولان دورهی عالی جنگ سپاه پاسداران، یعنی عالیترین مقطع آموزشی در این نهاد از «محسن رضایی» -فرماندهی وقت سپاه- دعوت کردند تا بحث تجزیه و تحلیل جنگ ایران و عراق را برای دانشجویان دکتری مطالعات جنگ تدریس کند. در همین راستا به پیشنهاد وی گروهی پژوهشی تشکیل شد تا متون این درس را تهیه کند.
ویژگی این کتاب آن است که به دست کسانی تألیف و تنظیم شده که خود در طول هشت سال دفاع مقدّس نقش مؤثری در جنگ ایفا کرده و درک درست و همهجانبهای از جنگ داشتهاند.
دیباچهی کتاب را محسن رضایی، فرماندهی پیشین سپاه پاسداران، نگاشته است. وی در این قسمت توضیحاتی دربارهی این مجموعه و هدف از جمعآوری آن داده است.
کتاب شامل شش فصل است. هر فصل را گروهی از استادان و محققان رشتههای نظامی نگاشتهاند و پس از پایان فصل، مآخذ مربوط به آن بخش، بهدقت درج شده است.
مجموعه تجزیه و تحلیل جنگ ایران و عراق از مجموعههای پژوهشی و تحلیلی این مرکز دربارهی جنگ تحمیلی است که تاکنون سه جلدِ آن با نامهای «ریشههای تهاجم»، «جنگ بازیابی ثبات» و «تنبیه متجاوز» منتشر شده است.
کتاب حاضر جلد اوّل از این مجموعه است و در آن عوامل و زمینههای سیاسی، بینالمللی، تاریخی، جغرافیایی، اقتصادی و اجتماعی جنگی که با تهاجم ارتش عراق به سرزمین ایران اسلامی آغاز شد، بررسی شده است.
دربارهی نویسنده
«فرهاد درویشی سهتلانی»، متولد سال ۱۳۴۰ است. وی مدرک دکترای تخصصی رشتهی علوم سیاسی (گرایش مسایل ایران) را از دانشگاه تربیت مدرس تهران دریافت کرده است. درویشی پژوهشهای متعددی در زمینههای سیاست خارجی، مطالعات جنگ و آیندهپژوهی داشته و مقالههای بسیاری در نشریات گوناگون با این موضوعات به چاپ رسانده است.
وی در دانشگاههای بینالمللی امام خمینی(ره)، دانشگاه تهران، دانشگاه امیرکبیر، دانشگاه امام حسین(ع) و پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی تدریس کرده است.
فیلم مستند خیالی که حقیقت نداشت / نگاهی به زندگی سردار علی مسجدیان / لینک مستقیم دانلود
در فیلم مستند خیالی که حقیقت نداشت، به صورت کوتاه به زندگی سردار علی مسجدیان می پردازد. روایت همرزمان و دوستان فرماندهان و سرداران دوران دفاع مقدس همواره بهترین سند و دلیل بر جانفشمانیها و فداکاریهای این بزرگوارست. تقوا، جسارت، شجاعت و خوشفکری از مهمترین ویژگی هایی هستند که مصاحبه شوندگان از آنها به عنوان خصوصیات اصلی سردار مسجدیان نام میبرند.
فیلم مستند خیالی که حقیقت نداشت / نگاهی به زندگی سردار علی مسجدیان
مدت زمان : ۲۷ دقیقه
کیفیت : TVRip (عالی) – [ریلیز اختصاصی مبین مدیا]
حجم کل : ۱۴۰ مگابایت
پخش از : شبکه افق
سریال جلال در رابطه با قیام مردم در آذربایجان شرقی است که در سالهای ۱۳۳۸ تا ۱۳۵۶ اتفاق می افتد. این سریال برهه ای از تاریخ معاصر ایران را به تصویر می کشد. قیام مردم تبریز تا به ثمر نشستن انقلاب اسلامی را نشان می دهد. و اینکه چگونه سوسنگرد آزاد می شود. و در ادامه روایتگر اتفاقات رخ داده در سال ۱۳۵۶ به بعد خواهد بود. و تا پایان سال ۱۳۶۲ ادامه پیدا می کند. در واقع فصل دوم این سریال دوران و اتفاقات مربوط به سالهای پس از انقلاب را نمایش می دهد….
خلاصه داستان : در فیلم دلبری ، طوبی مادر خانواده، فرزندانش را برای رفتن به جشن عروسی خواهرزادهاش آماده میکند و آنها را به دست برادرش میسپارد که به مراسم ببرد و خودش تنها نزد همسر جانباز قطع نخاعیش “میثم” میماند که آخرین لحظات زندگیش را میگذراند…
در ابتدای این کلیپ استاد داستان نظربازی بازی خدا با رزمنده ها رو به صورت فوق العاده زیبا بیان میکنن و در ادامه خوابی رو تعریف میکنن که یکی از دوستان شهیدشون به خوابشون اومده و یه قبری رو به استاد نشون میدن و ….
تهیه کننده: مصطفی علمیفرد
مجری طرح: شرکت هورشید فیلم
مدیر برنامهریزی و تولید: محمد عفراوی
مدیر صدابرداری: وحید سلطانی
تدوین: مهدی مهرنیا
طراح صحنه و لباس: محمد محمدی
طراح چهرهپردازی: فاطمه سنجرانی
دستیاران کارگردان : امیرعلی فارغی، بهزاد طالبی
موسیقی: محمد مهدی گورنگی
صداگذار: مهدی اکبریانپور
نورپرداز: مرتضی صفدرینهاد
مدیر تدارکات: مرتضی پویاچی
مشاور تولید: فاطمه حیدری
عکاس: آرمین مهدوی
بازیگران: جعفر دهقان، زهرا سعیدی، حسین توشه، شهرام ابراهیمی، اکبر دانیالی، سولماز آقمقانی، سیما خضرآبادی، مهرداد نیکنام، میترا دهقانی، مجید شمیلی، رحمان برهانی، مهناز فردین و علیرضا دغلاوی
این مجموعه تلویزیونی، روایتگر زندگی دو برادر است که در دو سوی خیر و شر قرار دارند. «نصرالله» و «فتحالله» دو برادرند که به دلیل تضاد فکریِ زیاد، با یکدیگر در اختلاف هستند. «فتحالله» در زمان جنگ به فکر یاری رساندن به جبهه است و پسرش نیز داوطلبانه به جبهه میرود و شهید میشود؛ اما «نصرالله» در فکر معافی پسرش «فؤاد» است که قرار است با دختر یکی از ثروتمندان شهر ازدواج کند. سرانجام «فؤاد» برخلاف نظر خانواده، به جبهه اعزام میشود و به اسارت نیروهای عراقی در میآید. در انتها و با بازگشت «فؤاد» از اسارت، پدر و مادر او هم متحول میشوند و