
این کتاب گویا روایتی است مستند و نمایشی از زندگینامه و خاطرات آزادهی شهید «احمد روستایی».
«مریم»، نویسندهی جوان رادیو، قرار است زندگینامهی «شهید احمد روستایی» را تبدیل به نمایش رادیویی کند. او به همراه بازیگران نمایشنامه که نقش شهید و خانوادهاش را ایفا میکنند، صحنههایی از گذشته را بازسازی کرده و از لحظهی تولد شهید احمد روستایی نمایش را آغاز میکنند.
مریم شبها خواب مادر شهید را پشت حصار زندانی با عکس پسر شهیدش در دست میبیند و در حالی که تلاش میکند به مادر شهید نزدیک شود، باد شدیدی او را به عقب میراند و او با وحشت بیدار میشود.
نمایش بهخوبی پیش میرود تا اینکه مریم مشکوک به کرونا میشود….
* نوجوان هفده ساله ملایری «شهید احمد روستایی» در عملیات «مطلعالفجر» به اسارت دشمن بعثی درآمد. او مدتها در زندان «الکرخ» عراق زندانی بود که در همان مکان نیز به شهادت رسید. اما هیچکس از سرنوشت او آگاهی نداشت، تا اینکه در تفحص پیکر شهدا در زندان الکرخ، پیکر پاک این شهید والامقام بعد از ۳۵ سال پیدا شد و نزد خانوادهاش بازگشت.
بازیگران : حمید فرخ نژاد – لادن مستوفی – باران کوثری – حبیب دهقان نسب – آتش تقی پور – آرتویت زهرابیان و …
خلاصه داستان : چهلمین روز بعد از آغاز جنگ تحمیلی، دریاقلی سورانی پس از آن که خانواده اش را از شهر آبادان راهی می کند، به اوراق فروشی خود در حاشیه بهمن شیر برمی گردد و با ماجراهایی روبرو می شود….
سرود “مسیح کردستان” توسط مرکز موسیقی مأوا در وصف شهید محمد بروجردی، تهیه و منتشر شده است.
این سرود، یکی از قطعات آلبوم بزرگراهاست که گروه سرود نغمه های افلاکی لرستان به اجرای آن پرداخته است.
سردار سرتیپ پاسدار حسین همدانی از فرماندهان دوران دفاع مقدس و مستشاران ارشد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و مدافعان حرم در حین انجام ماموریتهای مستشاری در حومه شهر حلب سوریه به دست تروریستهای تکفیری به شهادت رسید.
خلاصه داستان: قصه عشق یک خبرنگار ایرانی به یکی از بازماندگان بمباران شیمیایی حلبچه است و روایتی عاشقانه از آدم هایی است که در میان مرگ و زندگی برای مقاومت و حفظ حیات انسانی به عشق و ایمان متوسل میشوند…
~~~~~~~~
بازیگران: بهرام رادان، شیلان رحمانی، بهمن زرینپور، قطبالدین صادقی، شوان عطوف
این برنامه روایتی از زندگی سردار شهید علیرضا عربی از زبان دوستان و آشنایان است. تهیه کننده و کارگردان : موسی حاجی نژاد

به دوران کودکی مهدی سفر میکنیم. سال ۱۳۵۲ مهدی که کودکی دو ساله است، به همراه دو خواهر و سه برادرش، روزگار کودکی را میگذراند. او میداند که دوست داشتن و بزرگمنشی هدیهای از سوی خداوند است.
پدر و اهالی محل، مهدی را دوست دارند؛ چون از همان کودکی رسم پهلوانی را میآموزد. او در انتخاب بین ورزش کشتی و فوتبال دودل است؛ اما بالاخره فوتبال را انتخاب میکند. مهدی با وجود آرزوی بازی در مسابقات ملّی فوتبال و تیم محبوبش، پرسپولیس، با شنیدن خبر شهادت داییاش در کربلای چهار، راهیِ شلمچه میشود تا اسلحهی او را به دست بگیرد و نام او را زنده نگه دارد. مهدی برای وداع با تک تک اعضای خانواده، به دیدار آنها میرود؛ امّا در آخرین دیدار و آخرین لحظات موفق به دیدار پدرش نمیشود؛ چراکه کاروان در حال حرکت است.
بعد از شهادت مهدی در کربلای پنج، دوستان و همتیمیهای سابقش که اینک در سِمت مربی تیمهای درجه یک کار میکنند، مراسم یادبودی برای او برگزار میکنند. این مسابقه بهانهای است برای یادآوری خاطرات گذشته.
فیلم سینمایی «یدو» تازهترین فیلم کارگردان فیلم ۲۳ نفر است. این فیلم مانند ساخته تحسینشده قبلی کارگردانش به موضوع جنگ و کودکان و نوجوانان پرداخته است. مهدی جعفری در این فیلم که در گونه دفاع مقدس و کودک و نوجوان است، اولین ماههای جنگ تحمیلی را در آبادان در حال محاصره را به تصویر کشیده است.
سرود “صیاد دلها” توسط مرکز موسیقی مأوا در وصف شهید علی صیاد شیرازی، تهیه و منتشر شده است.
این سرود، یکی از قطعات آلبوم بزرگراهاست که گروه سرود طاها لارستان به اجرای آن پرداخته است.
درباره مردی است به نام اکبرآقا که راننده کامیون است و در دوران جنگ به سر می برد و قرار است یکسری بار و تجهیزات از تهران برای جبهه ببرد. این اکبرآقا با یک روحیه ی جاهل ماب است و اصلا علاقه و اعتقادی به جبهه آمدن و جنگیدن ندارد….
این مستند روایت زندگینامه شهیدان سید کاظم، سید جعفر و سید مهدی حجازی از زبان خانواده آنهاست.
هادی به منظور انجام تحقیقات خود جهت فیلمسازی روانه کرواسی می شود. عزیز دوست هادی در جریان مسافرت او به کرواسی با در اختیار قرار دادن یک نوار کاست، یک قطعه عکس، و یک نیمه پلاک از وی برای یافتن دختری بنام فاطمه کمک می گیرد هادی بوسیله آشنایی با زنی بنام حنیفه که آشنا به زبان فارسی است به جستجوی فاطمه می پردازند. در این میان هادی پی به رابطه قبلی عزیز و فاطمه برده و متوجه می شود که آنها قصد ازدواج داشته اند که این مطلب توسط اصغر دوست مشترک میان عزیز و هادی پنهان می شود. پلیس کرواسی هادی را بعلت نداشتن ویزای آن کشور از کرواسی بیرون کرده و هادی و حنیفه در جستجوی فاطمه به بوسنی و جبهه جنگ منتقل می شوند. هادی در جریان درگیری نیروهای بوسنیایی صرب مجروح شده و به عقب منتقل می شود. فاطمه نیمه پلاک را بدون یافتن هیچ اطلاعاتی از آن پیدا نمی کند.