خلاصه داستان : یک گروه گشتی رزمی ماموریت دارد جعبه سیاه حاوی اطلاعات مهم نظامی هواپیمای ساقط شده خودی را در خاک عراق پیدا کند و با خود برگرداند. ضمن اینکه دشمن هم در پی یافتن ان است. گروه در محاصره دشمن قرار می گیرد. گروه پشتیبانی نیز برای نجات انها و برگرداندن جعبه سیاه عازم منطقه می شود آنها جعبه سیاه را پیدا می کنند اما …
مستند « محراب » به آشنایی با شهید علی اصغر حسینی محراب ورزشکار کشتی گیر می پردازد که در جوانی به سپاه پیوست و در منطقه غرب کشور مسئول سپاه منطقه بود.

این کتاب مجموعهای از دستنوشتههای شهید دکتر «مصطفی چمران» است.
شهید دکتر «مصطفی چمران» از آرزوها و رنجها و شادیهایش سخن میگوید:
«خدایا نمیدانم تا کی باید بسوزم؟ تا کی باید رنج ببرم؟ دیگر رنج و عذاب برایم ناراحتکننده نیست و آزاد و رها زندگی میکنم. باید با علم و دانش همه تیرهدلان مغرور و متکبر را به زانو درآورم.»
دستور «امام موسی صدر» برای انجام یک مأموریت به او رسید و خوشحال شد. مأموریت او به سمت برج حموت بود؛ برای اینکه وضعیت آنجا و مردمش را بررسی کند و به نجات آنان بشتابد. دکتر چمران در آنجا متوجه شد که فقر و گرسنگی بیداد میکند و مردم از شهر گریختهاند و آنها که ماندهاند، شب و روز زیر بمباران دشمن قرار دارند. وی و همراهانش نزدیک بیمارستان کمین میکنند تا سر فرصت با جستوخیزهای سریع خودشان را به نقطهی امنی برسانند. ناگهان در مقابل بیمارستان غوغایی برپا میشود. چمران صحنههایی از مبارزات مسلمانان علیه رژیم اشغالگر قدس را توصیف میکند که پر از درد و شیون و بدبختی است. ترور و وحشت بر همهجا حکومت میکند و بهزور سرنیزه و گلوله، انسانها را تسلیم اوامر پلید خودشان میکنند.
دکتر چمران امیدوار است که خدای بزرگ به اشکهای یتیمان و خون شهدا رحم کند و شرِ بیداد و ستم اسرائیل را از سرِ آوارگان منطقه بردارد.
*درباره کتاب:
کتاب «خدا بود و دیگر هیچ نبود» درواقع مجموعهی تاریخدار از دستنگاشتههای شهید مصطفی چمران، بدون درنظرگرفتن موضوعی خاص است که فقط براساس زمان نگارش آنها دستهبندی شده است.
آنچه در این نوشتهها نمایان است حرکت شهید چمران در طول زندگی خویش (آمریکا، لبنان و ایران) در مسیر الهی و نشاندهنده حالات عرفانی و عاشقانه اوست.
در گزینش این دستنوشتهها موضوع خاصی مدّ نظر نبوده و از هر بابی و هر بحثی، فقط به صرف اینکه زمان نگارش با تاریخ مشخص شده باشد، گزینش شده است.
بنابراین، این مجموعه، نوشتههای تاریخدار دکتر چمران است که در طول سالیان دراز، دربارهی مطالب متعدد و در جاهای گوناگون نگاشته شده است.
*دربارهی نویسنده:
«مصطفی چمران ساوهای» (۱۰ مهر ۱۳۱۱ تهران – ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ دهلاویه) معروف به «دکتر چمران» و «شهید چمران»، فیزیکدان، سیاستمدار (عضو شورای مرکزی نهضت آزادی ایران)، وزیر دفاع ایران در دولت «مهدی بازرگان» و دولت موقت شورای انقلاب، از همراهان امام موسی صدر در تشکیل جنبش امل (لبنان)، نماینده دوره اول مجلس شورای اسلامی، از فرماندهان ایران در جنگ تحمیلی و بنیانگذار ستاد جنگهای نامنظم در جریان جنگ عراق و ایران بود.
وی در دانشگاه تهران، تحصیلات خود را در رشته الکترومکانیک به پایان برد. سپس برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت و درجه دکتری در فیزیک پلاسما کسب کرد. پس از گذراندن آموزشهای نظامی در مصر، به لبنان رفت و به همراه امام موسی صدر، در تشکیل جنبش امل نقش مؤثری داشت و از فرماندهان آن بود.
چمران در زمان تحصیل در دانشگاه تهران، در درس ترمودینامیک، شاگرد مهدی بازرگان بود. آشنایی او با بازرگان، عامل مهمی در ورود او به عرصهی سیاست بهشمار میرود.
وی در دوران پس از کودتای ۲۸ مرداد در سازمان نهضت مقاومت ملی، زیر نظر افرادی چون مهدی بازرگان، سیدرضا زنجانی و آیتالله سید محمود طالقانی فعالیت میکرد.
در زمان تحصیل در خارج از ایران، او به همراه «ابراهیم یزدی»، «دکتر علی شریعتی» و «صادق قطبزاده»، شاخه خارج از کشورِ نهضت آزادی ایران و همچنین انجمن اسلامی دانشجویان ایران (در آمریکا) را تأسیس کرد.
پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ چمران به ایران بازگشت و در دولت بازرگان، مدتی وزارت دفاع را برعهده داشت. وی در دورهی نخست مجلس شورای اسلامی از سوی مردم تهران به نمایندگی انتخاب شد.
چمران، با شروع جنگ، به اهواز رفت و ستاد جنگهای نامنظم را بنیانگذاری کرد. از دیگر کارهای مهم وی ایجاد هماهنگی بین نیروهای ارتش، سپاه و نیروهای داوطلب مردمی بود که در منطقه حضور داشتند. مصطفی چمران در ۳۱ خردادماه ۱۳۶۰ در مسیر دهلاویه-سوسنگرد، براثر اصابت ترکش خمپاره به پشت سرش، در ۴۹ سالگی به شهادت رسید.
علرضا دلبریان راوی خوش سخن که خاطرات جبهه با روایتی طنز دارد چند شب پیش به خنداونه آمد و در چند دقیقه ای هم گریه کردیم هم خندیدیم …
خلاصه داستان : گروهی از پاسداران و سربازان ایرانی، طی درگیری شدیدی موفق به فتح یک پاسگاه با اهمیت و استراتژیک دشمن می شوند. بعثی ها با همه قوا سعی دارند این پاسگاه را پس بگیرند و رزمندگان در درون پاسگاه با وجود کمبود مهمات و غذا، با شهامت استقامت می کنند. در این بین گروهی سعی در رساندن مهمات و مواد غذایی به نیروهای محاصره شده هستند که …
خلاصه داستان:
سریال حبیب روایتی متفاوت از حضور مستشاری جمهوری اسلامی و سربازان گمنام امام زمان (عج) در نبرد با داعش است…
بازیگران:
امین زندگانی، سوگل طهماسبی، ابوالفضل همراه، قمرخلف، لجین اسماعیل، امانه والی، رباء الحلبی، علا قاسم، اسامه المصری، حسین عباس، یحیی بیازی و…

کتاب «به رنگ خدا» روایت همسر شهید «عبدالمهدی مغفوری» از این شهید والامقام است که «سیده زهرا علمدار» و «فهیمه طاهری گوکی» به رشتهی تحریر درآوردهاند.
دربارهی کتاب
کتاب «به رنگ خدا» داستانِ زندگی «شهید عبدالمهدی مغفوری»، از شهدای شاخص لشکر ۴۱ ثارالله، در دوران دفاع مقدس به روایت همسر شهید است. مصاحبه و تحقیق را «فهیمه طاهری گوکی» انجام داده و «سیده زهرا علمدار» نگارش آن را بر عهده داشته است.
در بخشی از این کتاب آمده است:
برای خرید بچهها را بیرون برد تا برایشان کفش بخرد. فروشنده کفشی آورد که رویهی کفش با حروف انگلیسی نقاشی شده بود. با تعاریفی که فروشنده کرد، گفتم: مهدی اینها کفشهای خوبی هستند، جنس خوبی هم دارند، گفت: «نه. روی این کفشها انگلیسی نوشته شده». گفتم: «خب انگلیسی نوشته شده باشد، ایرانی هستند خارجی که نیستند! گفت: «نه خانم جان. تبلیغ بیگانه است، نباید اینجور کفشی برای بچهها خرید. کفشی خرید که نشانهای از فرهنگ بیگانه نداشته باشد.»
* کتاب:
به رنگ خدا: روایت زهرا همسر شهید عبدالمهدی مغفوری
مؤلف: سیده زهره علمدار
ویراستار: فاطمه تویسرکانی راوری
تعداد صفحات: ۱۸۶
ناشر: شهید حاج قاسم سلیمانی (وابسته به کنگرهی شهدای استان کرمان)
زبان: فارسی
سال چاپ: ۱۴۰۰
خلاصه داستان:
در فیلم اشک هور، سفره شام ننه علی باز مانده بود. صدای آژیر قرمز و صدای ضدهواییها در عمق تاریک کوچه او را نگران میکرد. ننه علی در انتظار آمدن پسرش از جبهه، آرام روی سکوی جلوی در نشست… بیست و دو سال تمام.
بازیگران:
رویا افشار، رضا ثامری، میثم رازفر، تورج الوند، ساره رشیدی، شبنم گودرزی و…
«ناصر خرسندی» از ورزیده ترین و با تجربه ترین خلبانان نیروی هوایی جمهوری اسلامی ایران است و در جریان همه ی مأموریت هایش، در جریان جنگ تحمیلی با موفقیت توام بوده است و هرچند که دل مشغول سلامت کودک خردسال فلج اش «حمید » است، معهذا با همه ی وجود در اختیار است. سرانجام موقعیتی فراهم میشود که «خرسندی » بتواند پسرش « حمید» را همراه همسرش «اکرم» به پاریس بفرستد تا در آنجا معالجه شود. «اکرم» و «حمید» در پاریس در منزل «مجید» برادر «اکرم» ساکن میشوند، امّا یک گروه تروریستی از طریق خبرچین های خود از این امر مطلع می شوند و با تعقیب شبانه روزی، در فرصتی، آنها را به همراه صاحبخانه، که زن مُسنی است به گروگان میگیرند. تروریست ها، از« حمید» و « اکرم»، نواری ضبط کرده و آن را برای «ناصر»، که حالا با روحیه ای دو چندان، به پرواز و بمباران مواضع دشمن مشغول است، ارسال می کنند. تروریست ها از ناصر می خواهند که برای نجات جان همسر و فرزندش، در جریان یک مأموریت، هواپیمایش را در پایگاهی در خاک عراق فرود آورد و «ناصر» را بر سر دو راهی سهمگینی قرار می دهد. در این حال همسر صاحب خانه، که از غیبت همسرش نگران شده، موضوع را با پلیس در میان میگذارد. پلیس در نخستین مرحله از تحقیقات خود متوجه مسئله گروگان گیری میشود.«ناصر» در برزخ نجات همسر و فرزندش و خیانت، سرانجام به پرواز موعود میزند و در حالی که در پایگاه دشمن باور عمومی اینست که ناصر، بر باند فرود خواهد آمد او، پایگاه را به سختی بمباران می کند. کمی بعد درمییابد که همزمان پلیس، در طی عملیاتی موفق شده تا گروگان ها را نجات دهد. اگرچه « مجید»، برادر همسرش در این حادثه کشته میشود.

ناهید بسیار مهربان بود. او اغلب لباس و وسایلش را به دیگران هدیه میکرد. وی از آغاز نوجوانی، با گروههای مبارز مسلمان همکاری نزدیک داشت و همسالانش را نیز از ستم رژیم پهلوی آگاه میکرد.
ناهید، پس از پیروزی انقلاب، به فعالیت دینی و انقلابیاش ادامه داد؛ تا آنجا که حزب کوملهی کردستان تاب نیاورد و ناهید را در حملهای ناجوانمردانه به اسارت درآورد. این دختر فداکار، پس از تحمل ماهها شکنجه و رنجِ اسارت، در تاریخ دهم تیر ۱۳۶۱، در هفدهسالگی، به شهادت رسید.
اندکی از بسیار خاطراتی که از وی در یاد اطرافیانش مانده، در دومین مجلد از مجموعهی «زنان آسمانی» گردآوری شده است.