
این مراسم خواستگاری در وضعیتی برگزار میشود که اسباب ناراحتی رؤیا را فراهم میکند و دو دوست، یعنی مجید و مجتبی، در همان شرایط به جبهه بازمیگردند. در جبهه نیز بهعلّت آنکه موجب ناراحتی دختر فرمانده شدهاند، با هم جرّوبحث میکنند.
در ادامه، براثر انفجار انبار مهمّات در منطقه، مجید و مجتبی دچار سوختگی میشوند و در این حادثه یکی از آن دو دوست به شهادت میرسد و دیگری پلاک دوست را بر گردن میاندازد.
همین امر باعث میشود که دیگران نتوانند آن دو را از هم تشخیص دهند.
این اتفاق به اینجا ختم نمیشود و جریان به اختلافات دو مادر و دلخوریِ آنها کشیده میشود. حضور رؤیا نیز سببِ یادآوری جریان روز خواستگاری و التهاب ماجرا میشود…
اما سرانجام چه پیش خواهد آمد؟
-
-
۲:۲۲
-
۲۸:۲۱
-
۲۷:۵۵
-
۲۸:۲۹
-
۸۴:۴۲





