
خلاصه داستان : جلال که با همسر خود متارکه کرده و اکنون بیکار است، برای سرقت به یک مجتمع مسکونی می رود. در آنجا تصادفاً از یک توطئه بمب گذاری آگاه می شود. روز بعد پلیس را از این ماجرا باخبر می کند. پلیس او را به عنوان مظنون بازداشت می کند. سرگرد هاشمی افسر آگاهی، که مامور پیگیری ماجراست ضمن بازجویی و پیدا کردن چند سرنخ متوجه بیگناهی جلال می شود اما …
بازیگران : جمشید هاشم پور ، محمد صالح علا ، نادیا دلدار گلچین ، اسماعیل داورفر ، محسن زهتاب ، نرسی کرکیا ، کامران باختر ، وحید شیخ زاده ، مجتبی هویدی ، حسین صفاریان ، عباس مختاری ، محمد خسروی ، داوود رجایی ، احمد هاشمی ، اکبر دودکار

مؤلف این کتاب، لحظه لحظه اثرش را نذر نگاه حاضر و ناظر سید آزادگان «امام حسین (ع)» کرده و در مقدمه کتاب نوشته است: «سالهاست که پای شنیدن خاطرات آزادگان مینشینم و هربار که اتفاقات دوران اسارتشان را مرور میکنم یا در کتاب خاطراتشان غرق میشوم، به نکات پیدا و پنهانی میرسم که بازگویی برخی از آنها تقریباً محال است. با این حال، همین مقدار شاید ادای دینی باشد به آزادگان مظلوم دفاع مقدس که جنگ برایشان در کنج اردوگاه غربت بیش از هشت سال طول کشید».
«شاید با تعصب خاصی هیچ وقت دلمان نمی خواسته که نیروهای ما در دفاع مقدس تن به اسارت بدهند اما باید در موقعیت اسرا بود و قضاوت کرد خاطرات آنها را که بشنوید متوجه می شوید کار آنها کمتر از شهادت نبوده است … »
* کتاب «زمان ایستاده بود» را انتشارات پیام آزادگان چاپ و منتشر کرده است.

“لیست انتظار” بخشی از مجموعه فیلمهایی است که با موضوع زیارت امام رضا (ع) با نام “شهری که دوست میدارم” ساخته شده است. داستان لیست انتظار دربارهی صمد و پروانه است که به تازگی ازدواج کردهاند. آنان در آغاز زندگی مشترکشان به مشهد سفر میکنند و استقرار در مسافرخانهای نزدیک حرم و زیارت، فرصتی است که آنان بیشتر با روحیات یکدیگر آشنا شوند و …


ارگردان : جمشید حیدری | ژانر : حادثه ای | محصول : ایران | انتشار : ۱۳۶۸
خلاصه داستان : پرویز و ناصر کیفی حاوی جواهری را که سارقین دزدیده بودند وارد تهران می کنند ولی در همان آغاز ورود مورد سوءظن پلیس قرار می گیرند. در حین فرار سعی می کنند کیفی را هم مخفی کنند و ناچار کیف را در خانه ای نیمه کاره دفن می کنند و فرار می کنند و …
بازیگران : فخری پازوکی ، عادل قادری ، محسن میرامینی ، حمید ملک ، محمدی ، رضا نفری ، حسنعلی کامران ، نیکی کریمی ، رضا رویگری ، منوچهر حامدی ، ولی شیراندامی ، علی ثابت ، سروش خلیلی ، پوران قادری ، محمود ابراهیم زاده

در این نمایشگاه عکسی وجود دارد که توجه خبرنگاری را به خود جلب میکند و درباره آن از علیرضا میپرسد؛ اما پاسخ مشخصی نمیگیرد.
ازطرفی مریم، دختر زهرا رضایی و شهید ستوده، در جستوجوهای خود در میان اخبار فرهنگی و هنری در اینترنت، به خبر مربوط به نمایشگاه و همان عکس عجیب برمیخورد. مادر او نیز همان عکس را در اختیار دارد؛ مریم بلافاصله به مادر خود اطلاع میدهد و مادر از شنیدن این خبر دگرگون میشود و …


داستان کوتاهِ «و این صدای جنگ» در خوزستان اتفاق میافتد. خانوادهی حسام، دامدارند و حسام با رویای خرید یک دوچرخه، شب و روزش را میگذراند.
او در حالی که هیچ تصوری از جنگ ندارد، با این واقعهی ناخوشایند روبهرو میشود و نویسنده، ذهنیت حسام را در این شرایط روایت میکند.
داستان کودک و نوجوان «واین صدای جنگ…» که در سال ۱۳۷۳ به وسیله انتشارات نیروی زمینی سپاه پاسداران به قلم «محمدرضا بایرامی» به چاپ رسیده بود،و پس از سیزده سال با تصویرگری «علی نامور» توسط انتشارات صریر بار دیگر منتشرشد.
این کتاب در سومین دوره انتخاب کتاب سال دفاع مقدس برنده جایزه بخش کودک و نوجوان شد.





حاج اکبر کارمند اداره پست است. او که در روز عید قربان به دنیا آمده است دوست دارد به زیارت خانه خدا برود و به دلیل سابقه خوب حاج اکبر از طرف اداره پست به او سهمیه حج میدهند. اما روزی که می خواهد کار را به جوانی تحویل دهد می فهمد که یک بسته نامه ۲ سال است در زیر میز او جا مانده و چون خود را مقصر می داند تصمیم می گیرد قبل از سفر نامه ها را به صاحبانشان تحویل بدهد.

بنابر ضرورت و به خاطر شنود تصمیمات فرماندهان جنگی در منطقه، «حاج خلیل»، فرمانده قرارگاه، عدهای از فرماندهان را به اتاق عملیات دعوت میکند و قضیه شنود مکالمات توسط دشمن را مطرح و از آنها راه حل طلب میکند.
«حسن» که از نیروهای طرح و عملیات است، اعتقاد دارد حمله باید مطابق با طرح او صورت بگیرد، ولی «اکبر» اعتقادی به حمله ندارد و از آنها مهلت میخواهد تا در چند روز آینده وضعیت را روشن کند.
به دستور اکبر، فرمانده گردان، همه دستگاههای بیسیم جمع آوری میشود و آنها را در سنگری نگهداری میکنند تا دشمن دیگر دسترسی به اطلاعات نیروهای ایرانی نداشته باشد.
حسن و حاج خلیل با ماشینی پر از مهمات، به طرف گردان اکبر حرکت میکنند تا کمبود مهمات آنها را برطرف کنند، اما به محض ورودشان به خط مقدم جبهه، نیروهای عراقی آنها را هدف قرار میدهند و «ناصر» و اکبر تلاش میکنند از حمله آنها در امان بمانند.






