
دکتر سامان صداقت در گذشته درگیر اتفاقی شده که احساس میکند باید زودتر دِینی را به شخصی ادا کند. آن شخص نورالدین عافی است که زمانی دکتر از مداوای او سرباز زده و حالا خودش را مسئول میداند. سامان تصمیم میگیرد هرطور شده برای دیدن نورالدین به تبریز برود؛ اما همسرش مخالف است.
رانندهی آژانسی که با او قرار گذاشته، زیاد عادی به نظر نمیرسد؛ به هر حال با او همسفر میشود. در راه اتفاقهای عجیبی برایش می افتد و او احساس میکند گویا حمید خاکی «راننده ی آژانس»، از ماجرای او و نورالدین باخبر است.
در ادامه مرور خاطرات آغاز میشود و دکتر با خواندن بخشهایی از کتاب به گذشته سفر میکند؛ گذشتهای که وقایع دوران جنگ را بازگو میکند…








کارگردان : ناصر تقوایی | ژانر : جنایی، درام | محصول : ایران | انتشار : ۱۳۶۵
خلاصه ی داستان : ناخدا خورشید از طرفِ مردی به نام مستر فرهان، مآمور می شود تا عده ای را همراه با لنجش به آنطرف مرز ببرد. ناخدا که از سوی خواجه ماجد، ثروتمندِ شهر، زیرِ فشار قرار دارد و بعد از به باد رفتنِ سرمایه اش توسط او، حالا نزدیک است لنجش را هم از دست بدهد، تصمیم می گیرد هر طور شده، این مأموریت را انجام دهد …

در اردوگاه اسیران ایرانی، در نزدیکی شهر تکریت عراق، «روح الله» درپی نقشهای است که «حسین» قبل از شهادت، آن را طراحی کرده است. روح الله برای پیدا کردن نقشه، وسایل «رسول» را به هم میریزد، اما چیزی دستگیرش نمیشود. «نقید فاضل» معاون اردوگاه، بعد از شهادت حسین وضع اردوگاه را چندان آرام نمیبیند و به نیروهای خودش هشدار میدهد که آماده مقابله با واکنش اسیران ایرانی باشند.
«اکبر» و روح الله برای اجرای مقاصدی که در نظر دارند، اردوگاه را در مواقع مناسب، برای شناسایی کامل، با قدمهای خود اندازه میگیرند. ازطرفی روحالله، به خاطر این که حسین در آخرین لحظه حیات، فقط نام «منصور» را به زبان آورد، به سراغ او میآید و منصور هم از ارتباطش با حسین و وظیفه خودش که فراهم کردن شلنگهای سرم بوده، صحبت میکند.
ازطرفی رسول نقشه را به روح الله و اکبر داده و «محمد» را در جریان قرار میدهد. روح الله و اکبر، شبانه، نزد محمد میروند و برنامه خود را براساس نقشه حسین، برای محمد شرح میدهند و ادامه کار را مبنی بر موافقت کامل محمد میدانند. محمد هم به دلیل عجول بودن اکبر از آنها میخواهد که چند روزی به او مهلت دهند.
شب اجرای نقشه، رضا در آسایشگاه همه را سرگرم کرده و سروصدا به راه میاندازد و اکبر و روح الله از فرصت استفاده میکنند و از آسایشگاه بیرون میزنند و آنجا با مشکلات فراوان، شلنگهای سرم را در داخل تانکر آب تصفیه شده مخصوص نیروهای عراقی قرار میدهند تا بتوانند آب سالم را به دیگر اسیران برسانند، اما به محض اینکه جلوی در آسایشگاه میرسند، صدای آژیر خطر بلند میشود. «نقید فاضل» تونل مرگی آماده کرده و از روح الله و اکبر میخواهد که از آن بگذرند. روح الله به دلیل ضربههایی که در تونل مرگ به او اصابت میکند، چندین روز حال مناسبی ندارد و رسول هم با استفاده از آب آلوده شدیداً بیمار میشود.


این فیلم با موضوع سیاسی پیرامون گروهی از منافقین است که در کشور آلمان مشغول فعالیتهای پنهانی و سیاسی هستند. یکی از آنها با یک گروه پزشکی که مشغول انجام تحقیقاتی روی مرکز خاطرات مغز انسان هستند آشنا می شود. او برخی از نفرات گروهک منافقین را که از عراق برای مرگ تدریجی به آلمان فرستاده می شوند، برای انجام آزمایشات روی مغزشان به آنها معرفی می کند. وی در ازای این کار مبلغی از گروه پزشکی دریافت می نماید. اما این گروه پزشکی آلمانی در معاینات و آزمایشات به ترویست بودن آنها پی می برند و …

باشگاه افسران سنندج محل تجمع نیروهای سپاهی، ارتشی و پیشمرگان مسلمان کُرد در مقابله با گروهکهای ضدانقلاب در استراتژیکترین نقطه شهر در سال ۵۸ بود. در این سال شهر سنندج به عنوان مرکزیت استان کردستان، بخشهایی از استان کرمانشاه و استان آذربایجان غربی به تصرف ضدانقلاب درآمد. تعدادی از پاسداران، نیروهای ارتش و پیشمرگان مسلمان کُرد با تصرف سنندج توسط ضدانقلاب، در باشگاه افسران به دلیل اشرافیت به منطقه مستقر شدند و دفاعشان از این نقطه شروع شد.
نیروهای ضد انقلاب وقتی متوجه شدند که نقطه حساس و تعیینکنندهای را از دست دادند، همه توان و تلاششان را اطراف این مقر متمرکز کردند و نزدیک به ۲ هزار نیروی ضدانقلاب در این نقطه جمع شدند تا این مکان را از دست رزمندهها خارج کنند.


سریال «رستاخیز تفنگ ها» دوران اشغال لبنان توسط ارتش فرانسه را به نمایش در می آورد. در این میان پسری به نام «المالکیه» به رهبری روحانی معروف «سید عبدالحسین شرف الدین» در مقابل ارتش فرانسه دست به مقاومت می زند.






