
این کتاب گویا زندگی، سرگذشت و خاطرات شهید مدافع حرم، «مرتضی کریمی شالی»، را روایت کرده است.
داستان «گنجشکهای بابا» از روزهای بهمن ماه ۱۳۶۰ و تولد مرتضی کریمی شالی آغاز میشود.
مرتضی در گیرودار روزهای جنگ تحمیلی عراق و ایران به دنیا آمد و تولدش با شهادت پسرداییاش همراه بود.
این شهید مدافع حرم در خانوادهای مذهبی و انقلابی رشد یافت و در ۲۲ سالگی ازدواج کرد.
درحالیکه ۱۲ سال از زندگی مشترکش میگذشت و صاحب دو فرزند بود، با هدف دفاع از حق، در دی ماه سال ۱۳۹۴ به سوریه اعزام شد.
۱۱ روز بعد، در ۲۱ دی ماه، زمانی که برای آوردن آمبولانس حامل پیکرهای مطهر شهدا و تعدادی از مجروحان رفته بود، در درگیری با نیروهای داعشی به شهادت رسید.
زندگینامهی شهید مرتضی کریمی شالی در این چند فصل به رشتهی تحریر درآمده است:
«لبخند مادر، تکیه، بادیگارد، عروس شال، گنجشکهای بابا، هوای این روزای من هوای سنگره، وصیتنامه شهید، تصویر و راویان».
*دربارهی نویسنده:
«هاجر پورواجد» نویسندهی این اثر که خود همسر یکی از شهدای هشت سال دفاع مقدس است، علاوه بر این کتاب، تاکنون یادنامه، خاطره و زندگینامههای بسیاری از شهدا، جانبازان و ایثارگران را نوشته است.

فیلم «بهشت منتظر می ماند» درباره یکی از بازماندگان جنگی است که در عین مرور خاطرات دوران دفاع مقدس سعی می کند خود را با دنیای امروز وفق دهد.


سروان عباس دوران، خلبان موفق نیروی هوایی که دشمن چندبار در ترور او ناکام مانده، سرپرستی عملیات دشواری بر فراز خاک بغداد را به عهده می گیرد و همراه با یک اسکادران شامل ده هواپیمای جنگنده به بغداد هجوم می برد تا علاوه بر گذشتن از دیوار مستحکم پدافند بغداد، با پرواز در ارتفاع پایین دیوار صوتی را بشکند. هدف از این عملیات ناامن نشان دادن بغداد است که به عنوان شهر میزبان کنفرانس سران کشورهای غیرمتعهد انتخاب شده است. داوید، مسئول خارجی ستاد خبری بغداد، با هجوم هواپیماهای ایرانی می گریزد و بلومی، خبرنگار مشهور مستقل خارجی که به بغداد دعوت شده، با گروهش تنها می ماند. بلومی که برای امن نشان دادن بغداد تبلیغات زیادی به راه انداخته، با دیدن هواپیماهای ایرانی نظرش عوض می شود و گروه همراهش را وادار به عکاسی و فیلمبرداری برای تهیه گزارشی تازه از وضعیت بغداد می کند. درحالی که عراقی ها سعی دارند حضور هواپیماهای ایرانی را یک مانور داخلی جلوه دهند، هواپیمای سرهنگ عباس دوران ـ که با دو درجه ارتقا از درجه سروانی به سرهنگی رسیده ـ دچار نقص فنی می شود و به اصرار او، هواپیمای همراهش بازمی گردد تا پیروزی در عملیات را به اطلاع نیروهای خودی برساند. سرهنگ عباس دوران با هواپیمای در حال انفجار خود به تنهایی در ارتفاع پایین بر فراز بغداد پرواز می کنند و به هتل محل اقامت خبرنگاران برخورد می کند.

یک رزمنده به نام ناصر به همراه سه تن از همرزمانش (احمد- قاسم و محمد) برای عملیات گشت و شناسایی به جبهه اعزام می شود. ناصر حلقه ی ازدواجش را به عاطفه که تازه به عقد او در آمده می دهد و عازم می شود. در جبهه برای انجام مأموریت ناصر و همرزمانش به وسیله ی یک راهنمای محلی از راه مخفی ادامه مسیر می دهند اما راهنمای محلی توسط عراقی ها کشته می شود و گروه مجبور می شود از راه اصلی به شناسایی برود. مأموریت که انهدام یک پل تدارکاتی در مسیر یک گذرگاه است، به خوبی انجام می گیرد، اما قاسم و محمد که از لباس مبدل عراقی ها استفاده کرده بودند به عنوان نظامیان خاطی به جوخه ی اعدام سپرده می شوند، ناصر بعد از شکنجه شدن توسط دو عراقی ناراضی موفق به فرار شده و احمد نیز فرار می کند اما بعد از نجات ناصر به دلیل بیماری، جانباز مجهول الهویه شناخته می شود، اما احمد او را شناسایی می کند و ناصر بهبود می یابد و عاطفه حلقه ی ازدواج را به ناصر هدیه می دهد.

«علیرضا شاملو» در کردستان به دست گروهک کومله و دموکرات اسیر و شهید شد. پس از چندین ماه بیخبری، مادر شهید، حاجیه خانم «حمیده دریابیگی» کمر همت بست و خود به منطقهی کردستان رفت و بعد از چهار ماه آوارگی در جستوجوی فرزند، شجاعانه به دل دشمن زد و پیکر فرزند شهیدش را از آنها تحویل گرفت.
* زندگی مادر شهید در این کتاب در سه فصل مجزا: «خانه خاطرات، سفر در گذشته و سفر به کردستان» روایت شده است.
*«هورَس» نام گونهای سرو بسیار باارزش است که در مناطق کوهستانی و بیشتر در ارتفاعات بیش از دوهزار و ۵۰۰ متر میروید.
*شهید علیرضا شاملو
نام پدر: الله وردی (محمدتقی)
تاریخ تولد: ۱۳۴۱
محل تولد: روستای گرجان از توابع شهرستان ملایر
تاریخ شهادت: ۱۳۵۹/۱۱/۲۲
محل شهادت: تیرباران در زندان دوله تو
جهادگر شهید علیرضا شاملو در سال ۱۳۴۱ در روستای گرجان از توابع شهرستان ملایر، در خانوادهای مذهبی و کشاورز، دیده به جهان گشود. هنوز دو بهار بیشتر از عمر او نگذشته بود که والدینش احساس کردند علیرضا با بچههای معمولی تفاوت دارد و از هوش و استعداد شگفتآوری برخوردار است و بهشدت به تحصیل علم و دانش علاقهمند است؛ از این رو وی را نزد معلمان روستا بردند تا در این زمنیه با آنها مشورت کنند. علیرضا در این زمان کمتر از چهار سال داشت. معلمان اظهار داشتند چون به سن قانونی نرسیده است، امکان تحصیل رسمی برای او وجود ندارد. سپس از او آزمونی گرفتند و او را به مدرسه راه دادند تا در کنار دانشآموزان دیگر حضور داشته باشد.
نبوغ، استعداد و هوش بالای او همه را دچار حیرت کرده بود. وقتی در شش سالگی وارد مدرسه شد، از نظر علمی فاصلهی چند ساله با همسالانش داشت. علیرضا در هشت سالگی کلاس چهارم ابتدایی را با موفقیت به پایان رساند.
وقتی نُه ساله شد، خانوادهاش جلای وطن کردند و در شهر اراک رحل اقامت افکندند و علیرضا در همان سال توانست کلاس پنجم را در دبستان روستای پری (شهرک کربلای فعلی) با موفقیت به پایان برساند.
علیرضا زمانی که در کلاس پنجم تحصیل میکرد، با نوشتن مقاله و انجام سخنرانی در مدرسه بهت و حیرت همگان را برانگیخت. او در این سن و سال اوضاع اجتماعی را چنان تحلیل میکرد که معلمانش انگشت به دهن میماندند.
با گذشت زمان و باوجودِ سن کم، علیرضا روزبهروز در زمینههای اجتماعی فعالتر میشد و با درک صحیح از اوضاع اجتماعی آن روز، با تمام وجود میکوشید که مردم را آگاه کند.
او زمانی که در مقطع دبیرستان تحصیل میکرد و سیزده، چهارده سال بیشتر نداشت، برای سخنرانی به دانشگاهها و شهرهای مختلف دعوت میشد و به بهترین شکل از عهدهی وظایفش برمیآمد.
علیرضا در مسجد حاج محمدابراهیم، کتابخانهای راهاندازی کرد که محل رجوع هزار جوان بود؛ اما ساواک بعد از مدّتی همهی کتابهای موجود را غارت و کتابخانه را تعطیل کرد.
علیرضا در ۱۶ سالگی دیپلم گرفت و در اوج مبارزات ملّت ایران به رهبری امام خمینی (ره) وارد میدان مبارزه شد و در این راه تلاشی شبانهروزی را آغاز کرد.
این جوان فرهیخته بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و بعد از فرمان حضرت امام مبنیبر تشکیل جهاد سازندگی، به عضویت کمیتهی فرهنگی جهاد در شهرستان اراک درآمد و بعد از چهار ماه کار، بهسبب استعداد ویژه و قابلیتهایی که داشت، برای ادامهی خدمت به ستاد مرکزی جهاد در تهران دعوت شد و در تهران مشغول به کار شد.
با شروع شورشهای کردستان، علیرضا برحسب وظیفهای که داشت، برای خدمت به مردم محروم کردستان عازم سنندج شد و دور جدیدی از زندگی را در خدمت به محرومان و مستضعفان آغاز کرد و شبانهروز در این زمینه تلاش میکرد.
علیرضا زمانی که در سنندج بود، اقدام به برگزاری یک راهپیمایی کرد، امّا عناصر ضدّ انقلاب به آنها حمله کردند. آنها به سپاه پناه بردند و چون روز جمعه بود، از آنجا عازم نماز جمعه شدند؛ اما گروهکها در این مسیر نیز به آزار و اذیت علیرضا و همفکرانش پرداختند. آنها تمام مصائب را تحمل کردند و وظیفهی خود را به انجام رساندند.
وی پس از آن، در نقد این عمل گروهکها مقالهای نوشت با عنوان «مرحبا به شعاع فکری و عقل و اندیشه شما» که در آن شرایط، بازتاب فوقالعادهای داشت.
این جوان آزاده، پس از چند ماه خدمت در کردستان، در حملهی عناصر ضدّ انقلاب به محل استقرار نیروهای جهاد سازندگی در سنندج، به اسارت آنان درآمد و پس از تحمّل شکنجههای فراوان در بهمن ماه سال ۱۳۵۹ به دست عناصر ضد خلقی در منطقهی واوان سردشت اعدام شد.
مادر فداکارش توانست پس از چهار ماه تلاش و کوشش، پیکر مطهر فرزند شهیدش را به زادگاهش برگرداند.


خلاصه داستان:
در سال ۱۳۵۹ همزمان با جنگ تحمیلی، تعدادی از مهندسین پالایشگاه نفت آبادان در تلاش هستند با امکانات و تجهیزاتی که در داخل انبارهای آن است، پالایشگاههای دیگر را ترمیم کنند و…
بازیگران:
بانیپال شومون، امیررضا دلاوری، الهام نامی، نادر سلیمانی، یاسین مسعودی، عبدالرضا نصاری، حیدر رحیمی، پوریا ریحانی، شقایق تنگستانی و…

یک گردان نیروهای ایران در محاصره ارتش دشمن قرار میگیرد و ارتباط آن با قرارگاه مرکزی قطع میشود چهار نفر از رزمندگان گردان انتخاب میشوند تا برای درخواست کمک خود را به قرارگاه برسانند از آن میان سه تن شهید میشوند و یکی خود را به قرارگاه میرساند. فرمانده گردان نیز برای تهیه آب آشامیدنی سربازان زخمی محاصره دشمن را میشکند، اما شهید میشود. قوای کمکی سر میرسد و پس از مقابله با دشمن بقیه افراد گردان را نجات میدهد. در این فیلم صحنههای جبهه حق علیه باطل با صحنههای عاشورا به هم پیوند خورده و حس شهادت در راه خدا را به خوبی به نمایش میگذارد. …
پرواز در شب فیلمی در ژانر دفاع مقدس به کارگردانی و نویسندگی رسول ملاقلی پور ساخته سال ۱۳۶۵ است. از نظر تکنیکی نظیر فیلمبرداری و نورپردازی این فیلم نسبت به سالی که در آن ساخته شده است، از کیفیت خوبی نیز برخوردار است. این فیلم اقتباسی از شهادت شهید ابراهیم هادی می باشد.

«شوکا» دختر نوجوان و برادر کوچکترش «سهند» به دلیل جنگ و شهید شدن مادرشان در اهواز به زادگاهشان که روستایی در شمال کشور است بازمیگردند، آنها به خاطر کار پدر به اهواز مهاجرات کرده بودند، اما جنگ باعث شد که مادرشان شهید شده و سهند تحت تأثیر فضای بد جنگ قدرت کلام خود را از دست دهد. پدر آنها بعدازاینکه از جای امنشان در کنار پدرش مطمئن شد به اهواز بازمیگردد. شوکا و سهند به مدرسه میروند تا بتوانند زندگی خود را از سر بگیرند اما بچهها استقبال خوبی از آنها ندارند و…
فیلم سینمایی «باد و مه» بر اساس داستان «تابستان و غاز سفید» نوشتۀ «مژگان شیخی» برای مخاطب کودک و نوجوان ساختهشده است این فیلم در جشنوارۀ Asia Pacific Screen Awards2011 نامزد و برندۀ یک جایزه شده است.
اطلاعات تکمیلی
کارگردان: محمدعلی طالبی
فیلمنامه: محمدعلی طالبی
بازیگران: انیس شکوری،پیام اریس،معصومه شکوری، رؤیا استقلالطلب،اسدالله اسدنیا
تصویربردار: علیمحمد قاسمی
تدوین: حسن حسندوست
موسیقی: محمدرضا درویشی

این رمان روایت رویارویی انسان با جنگ و ارزشهای انسانی است. جنگ تحمیلی از طرف کسانی که قصد دارند به مرزهای جغرافیایی ما مسلط شوند و نمایندهی زورمندانی هستند که هدف اصلی آنها ویران کردن ارزشهای انسانی جامعهی مقابل آنهاست.
در رمان «برف میبارد گل سرخ» با یک مرد و یک زن آشنا میشویم.
مرد یک پزشک متخصص و متعهد به اخلاق و آرمانهایش است. او در زندگیِ خود فردی موفق از همه جنبههای مادّی است و برای رفاه خود چیزی کم ندارد؛ اما وقتی شیپور جنگ نواخته میشود و او میبیند دشمن به کشورش هجوم آورده است، لباس رزم بر تن میکند و به دورترین و خطرناکترین منطقهی جنگی میرود تا نشان بدهد که مرد روزهای بحرانی است.
«شهید دکتر مصطفی رستمیپور»، قهرمان داستان، قویترین و در عین حال سادهترین انسانی است که با درک موقعیت، راه خودش را انتخاب کرده است.
در این رمان زنی نیز هست که هر چند رفتار و حرفهای او از جنس حرفهای روزمره است، عادی حرف میزند و واکنشهای بهظاهر سادهای دارد، اما نوع نگاهش او را متفاوتتر مینماید.
این داستان بازنمایی جنایت دشمنی است که با بمبارانهای پیاپی شیمیایی بر روی بیمارستان، در مناطق دورتر از صحنهی جنگ، نشانی زشت را تا ابد بر پیشانیاش گذاشته است. در این بمباران دکتر مصطفی رستمیپور مصدوم شیمیایی میشود. او پس از مدت کوتاهی، برای ادامهی درمان به فرانسه اعزام میشود و این آغاز ماجراست….

دانلود فیلم دریاچه ماهی (Daryache mahi) نگاهی به وقایع پس از جنگ دارد و داستان چند خانواده را روایت می کند که در نقطه مشترکی به یکدیگر می رسند و در این میان عشق گمشده ای پیدا می شود. در واقع این فیلم تجلیلی از شهدای جاویدالاثر خواهد بود.

این رمان بر اساس زندگینامه و خاطرات شهید «سید محمّدرضا دستواره»، قائممقام لشکر ۲۷ محمّد رسولالله (ص)، است. داستان را خواهر این شهید بزرگوار روایت میکند.
شهید «سید محمّدرضا دستواره» (زادهٔ ۱۳۳۸ در تهران – درگذشته ۱۳ تیر ۱۳۶۵)، از فرماندهان دوران دفاع مقدّس بود.
او در خانوادهای مذهبی به دنیا آمد. وی به واسطهی حضور فعّال و مستمر در تظاهرات و فعالیّتهای مردمی علیه رژیم پهلوی، در روز ۱۴ آبان ۱۳۵۷ در دانشگاه تهران دستگیر شد.
همزمان با ورود امام خمینی (ره) به ایران، در روز ۱۲ بهمن ۱۳۵۷، مسئول امنیّت قسمتی از میدان آزادی بود.
با پیروزی انقلاب اسلامی به کمیته انقلاب اسلامی پیوست. سپس به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و با آغاز ناآرمیها در غرب کشور، داوطلبانه عازم کردستان شد.
دستواره در کردستان همراه فرماندهانی مانند «رضا چراغی» و «احمد متوسلیان» همهی تلاش خود را برای برقراری امنیّت به کار گرفت. با آزادسازی شهر مریوان، وی به دستور احمد متوسلیان، به عنوان مسئول تدارکات مأموریت یافت تا کالاهای ضروری مردم را تهیه کند و در اختیار شهروندان کُرد قرار دهد. دستواره مدّتی نیز فرماندهی «پاسگاه شهدا» در محور مریوان را به عهده داشت.
زمانی که متوسلیان مأموریت یافت تیپ محمدرسول الله را تشکیل دهد، دستواره راهیِ جنوب کشور شد و در آنجا به سبب مهارت در جذب نیرو، «مأمور تشکیل واحد پرسنلی تیپ» شد.
احمد متوسلیان در اواخر خرداد سال ۱۳۶۱ در مأموریتی به همراه هیأتی رسمی از مسئولان سیاسی-نظامی ایران راهی سوریه شد تا راههای مساعدت به مردم لبنان علیه حمله و اشغالگری صهیونیستها را بررسی کند. در این سفر دستواره نیز او را همراهی میکرد.
پس از عملیات «رمضان» و «مسلمبنعقیل» وی به «فرماندهی تیپ سوم ابوذر» منصوب شد و تا زمان عملیات «خیبر» در همین مسئولیت به خدمت مشغول بود.
در جریان عملیات خیبر و با شهادت «محمدابراهیم همت» و واگذاری فرماندهی به «عباس کریمی» وی به درجهی «قائم مقام لشکر ۲۷ محمد رسول الله(ص)» منصوب شد.
پس از شهادت عباس کریمی در عملیات بدر، «سرپرست لشکر» شد و درنهایت با انتصاب فرماندهی جدید لشکر، دستواره همچنان در سِمت قائم مقام لشکر انجام وظیفه میکرد.
سید محمّدرضا دستواره در پنجم اردیبهشت ۱۳۶۱ زندگی مشترک خود را با همسرش آغاز کرد و پسرش در ۲۱ فروردین ۱۳۶۲ به دنیا آمد.
وی در ۱۳ تیر ۱۳۶۵ و در جریان عملیات کربلای۱، «روز آزادسازی شهر مهران» به شهادت رسید. مزار گلگون او و برادرانش در قطعه ۲۶ بهشت زهرای تهران قرار دارد.
برادرش «سید حسین دستواره» ۲۹ خرداد ۱۳۶۵ در جریان آزادسازی مهران شهید شد. برادر دیگر وی، «سید محمد دستواره» در ۲۰ دی ۱۳۶۵ در عملیات کربلای۵ در شلمچه شهید شد.

فیلم سینمایی سیمرغ در واقع خلاصه شده ی سریال سیمرغ که دهه ی هفتاد شمسی در تلویزیون پخش میشد است. این فیلم که در همان سالها مورد توجه بسیاری از علاقه مندان به ویژه جوانان و نوجوانان قرار گرفته بود ، داستان حماسه های خلبانان هوانیروز غرب کشور است.شهدای بزرگی همچون شهید سهیلیان ، شهید کشوری ،شهید شیرودی و تنی چند از قهرمانان وطنمان در این فیلم دیده میشوند.حماسه ی بسیار جالب و تاثیر گذاری که در این فیلم به چشم میخورد حمله ی چندین لشکر از مزدوران عراقی به یکی از پادگانهای مرز است که خلبانان شجاع هوانیروز علی رغم فرمان منهدم کردن پادگان خودی به دلیل اینکه این پادگانها سالم به دست عراقیها نرسد، جوانمردانه تنها با سه فروند کبرا با انهدام بیش از ۸۰ تانک عراقی ، آنها را وادار به عقب نشینب میکنند و پادگان نیز سالم آزاد می گردد

یک هواپیمای عراقی در منطقه کانی مانگا ـ واقع در کردستان ایران ـ سقوط می کند و خلبان آن که جان سالم بدر برده می گریزد. گروهی تکاور زیر نظر سروان یاوری مأمور می شوند تا خلبان را به اسارت درآورند. یکی از گروه های مسلح مخالف جمهوری اسلامی به سرکردگی «کاک هوشنگ» وارد کارزار می شود تا خلبان را نجات بدهد. تکاوران با اعضای گروه مسلح درگیر می شوند و خلبان عراقی را دستگیر می کنند. هلی کوپترهای عراقی برای مقابله به منطقه اعزام می شوند و با هلی کوپترهای ایرانی نبرد هوایی را آغاز می کنند. درگیری به سود نیروهای ایرانی خاتمه می یابد و هوشنگ قبل از مرگ اعتراف می کند که برادر یاوری، دوست دیرینش، را به دلیل خودداری از همکاری با گروهش کشته است.

کارگردان : رسول ملاقلی پور
بازیگران:گلشیفته فراهانی، حسین یاری ، جمشید هاشم پور ، محمدعلی شادمان ، سحر دولتشاهی ،شراره دولت آبادی ، مارتیا آندریاسیان ، امیرحسین صدیق ، رامین راستاد ، مریم کاتوزی ، بهروز قادری
خلاصه داستان : داستان مادری به نام «سپیده» است که به دلیل تأثیرات شیمیایی دوران جنگ، فرزندش با معلولیت و مشکلات تنفسی به دنیا خواهد آمد. سپیده با وجود مخالفت شوهرش، می خواهد فرزندش را به دنیا بیاورد، به همین خاطر همسر سپیده ترک اش می کند.

فیلم درباره رابطه پدری بسیجی و دختر جوان اوست که مین های باقیمانده از دوران جنگ باعث مجروح شدنش شده است….
بازیگران : پرویز پرستویی ، گلشیفته فراهانی ، افشین هاشمی ، مهتاب نصیرپور ، کامبیز دیرباز ، مهرداد ضیایی ، میرطاهر مظلومی ، شبنم مقدمی ، کاظم هژیرآزاد
کارگردان : ابراهیم حاتمی کیا


این کتاب گویا بر اساس تاریخ شفاهی، بیانگر زندگینامه، خاطرات و سرگذشت مرحوم «امیر سرلشکر محمّد سلیمی» فرماندهی سابق ارتش جمهوری اسلامی ایران است.
«محمّد سلیمی» (زاده ۱۳۱۶ مشهد – درگذشته ۱۰ بهمن ۱۳۹۴ تهران) سرلشکر نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران و دومین فرمانده کلّ ارتش (از خرداد ۱۳۷۹ تا شهریور ۱۳۸۴) بود. وی در کابینهی اوّل میرحسین موسوی، به مدّت ۴ سال، وزیر دفاع ملّی بود.
سلیمی فعّالیت نظامی را از سال ۱۳۳۵ در ارتش رژیم شاهنشاهی آغاز کرد. وی در ابتدای جنگ ایران و عراق، به مدّت یک سال (در فاصلهی سالهای ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۰) مسئول دفتر مشاورهی نظامی امام خمینی (ره) و مسئول ستاد جنگهای نامنظم بود.
سلیمی از خرداد ۱۳۷۹، پس از کنارهگیری «علی شهبازی»، با ارتقاء درجه از سرتیپی به سرلشکری، به فرماندهی کلّ ارتش منصوب شد و در شهریورماه ۱۳۸۴، پس از استعفا از این جایگاه، به سِمت مشاور رهبر انقلاب اسلامی در امور ارتش منصوب شد.
محمّد سلیمی در سال ۱۳۷۹ از مقام معظم رهبری، «نشان درجه یک نصر» دریافت کرد. وی در تاریخ ۱۰ بهمن ۱۳۹۴، پس از یک دورهی طولانی بیماری، در سن ۷۸ سالگی درگذشت.

آوان و سعید، دو پسر نوجوان هستند که با یکدیگر صمیمیاند. وقتی سعید به دنبال پدرش به جبهه میرود آوان هم مشتاق شده تا به جبهه برود.
آوان نزد پدر ناشنوایش «سیروان» در منطقهای دورافتاده در اطراف کرمانشاه زندگی میکند. وقتی جهادگران سازندگی به منطقۀ آنها میآیند آوان با پسر نوجوانی به نام سعید آشنا میشود. به درخواست برادر سعید که یکی از جهادگران است، آن دو به شهر رفته و در این سفر با یکدیگر دوستان صمیمی میشوند. به همین خاطر وقتی سعید به همراه پدرش به جبهه میرود آوان هم باوجود نارضایتیِ پدرش، راهی جبهه میشود…
کارگردان: آرش سجادیحسینی
نویسنده: مجتبی راعی
بازیگران: اسامه بسته، کامران خسروی، امین شاهمرادی، جلیل بشتام، مهدی اکبری، محمد رضا زندی، سیروس بری، فریبا صادقیان، کبری ملکی و…
تصویربردار: افشین علیزاده
تدوین: مجتبی راعی، روحالله امیرتیمور
موسیقی: حمیدرضا صدری





