دکتر عباسی
استاد رائفی پور
خیریه احسان مهدوی

جستجو




در اين سایت
در كل اينترنت

آمار

هم‌سنگران

>

آخرین نظرات

http://axgig.com/images/96321509745563619771.jpg

نمایش صوتی «توطئه»؛ نوشته: «زهرا دلیری»؛ بازیگران: «مهدی طهماسبی، عباس وفایی، سلمان خطی، رضا عمرانی، امیر زنده دلان»؛ صدابردار«محمد رضا محتشمی»؛ (این نمایش به بیان گوشه ای از داستان زندگی امام هفتم، امام موسی کاظم (ع) می پردازد)

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :17 تیر 1402 3176 بازدیدبدون نظر »
خدا بود و دیگر هیچ نبود

این کتاب مجموعه‌ای از دست‌نوشته‌های شهید دکتر «مصطفی چمران» است.

شهید دکتر «مصطفی چمران» از آرزوها و رنج‌ها و شادی‌هایش سخن می‌گوید:
«خدایا نمی‌دانم تا کی باید بسوزم؟ تا کی باید رنج ببرم؟ دیگر رنج و عذاب برایم ناراحت‌کننده نیست و آزاد و رها زندگی می‌کنم. باید با علم و دانش همه تیره‌دلان مغرور و متکبر را به زانو درآورم.»
دستور «امام موسی صدر» برای انجام یک مأموریت به او رسید و خوشحال شد. مأموریت او به سمت برج حموت بود؛ برای اینکه وضعیت آنجا و مردمش را بررسی کند و به نجات آنان بشتابد. دکتر چمران در آنجا متوجه شد که فقر و گرسنگی بیداد می‌کند و مردم از شهر گریخته‌اند و آنها که مانده‌اند، شب و روز زیر بمباران دشمن قرار دارند. وی و همراهانش نزدیک بیمارستان کمین می‌کنند تا سر فرصت با جست‌وخیزهای سریع خودشان را به نقطه‌ی امنی برسانند. ناگهان در مقابل بیمارستان غوغایی برپا می‌شود. چمران صحنه‌هایی از مبارزات مسلمانان علیه رژیم اشغال‌گر قدس را توصیف می‌کند که پر از درد و شیون و بدبختی است. ترور و وحشت بر همه‌جا حکومت می‌کند و به‌زور سرنیزه و گلوله، انسان‌‌ها را تسلیم اوامر پلید خودشان می‌کنند.
دکتر چمران امیدوار است که خدای بزرگ به اشک‌های یتیمان و خون شهدا رحم کند و شرِ بیداد و ستم اسرائیل را از سرِ آوارگان منطقه بردارد.

*درباره کتاب:
کتاب «خدا بود و دیگر هیچ نبود» درواقع مجموعه‌ی تاریخ‌دار از دست‌نگاشته‌های شهید مصطفی چمران، بدون درنظرگرفتن موضوعی خاص است که فقط براساس زمان نگارش آنها دسته‌بندی شده است.
آنچه در این نوشته‌ها نمایان است حرکت شهید چمران در طول زندگی خویش (آمریکا، لبنان و ایران) در مسیر الهی و نشان‌دهنده حالات عرفانی و عاشقانه اوست.
در گزینش این دست‌نوشته‌ها موضوع خاصی مدّ نظر نبوده و از هر بابی و هر بحثی، فقط به صرف اینکه زمان نگارش با تاریخ مشخص شده باشد، گزینش شده است.
بنابراین، این مجموعه، نوشته‌های تاریخ‌دار دکتر چمران است که در طول سالیان دراز، درباره‌ی مطالب متعدد و در جاهای گوناگون نگاشته شده است.

*درباره‌ی نویسنده:
«مصطفی چمران ساوه‌ای» (۱۰ مهر ۱۳۱۱ تهران – ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ دهلاویه) معروف به «دکتر چمران» و «شهید چمران»، فیزیک‌دان، سیاست‌مدار (عضو شورای مرکزی نهضت آزادی ایران)، وزیر دفاع ایران در دولت «مهدی بازرگان» و دولت موقت شورای انقلاب، از همراهان امام موسی صدر در تشکیل جنبش امل (لبنان)، نماینده دوره اول مجلس شورای اسلامی، از فرماندهان ایران در جنگ تحمیلی و بنیان‌گذار ستاد جنگ‌های نامنظم در جریان جنگ عراق و ایران بود.
وی در دانشگاه تهران، تحصیلات خود را در رشته الکترومکانیک به پایان برد. سپس برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت و درجه دکتری در فیزیک پلاسما کسب کرد. پس از گذراندن آموزش‌های نظامی در مصر، به لبنان رفت و به همراه امام موسی صدر، در تشکیل جنبش امل نقش مؤثری داشت و از فرماندهان آن بود.
چمران در زمان تحصیل در دانشگاه تهران، در درس ترمودینامیک، شاگرد مهدی بازرگان بود. آشنایی او با بازرگان، عامل مهمی در ورود او به عرصه‌ی سیاست به‌شمار می‌رود.
وی در دوران پس از کودتای ۲۸ مرداد در سازمان نهضت مقاومت ملی، زیر نظر افرادی چون مهدی بازرگان، سیدرضا زنجانی و آیت‌الله سید محمود طالقانی فعالیت می‌کرد.
در زمان تحصیل در خارج از ایران، او به همراه «ابراهیم یزدی»، «دکتر علی شریعتی» و «صادق قطب‌زاده»، شاخه خارج از کشورِ نهضت آزادی ایران و همچنین انجمن اسلامی دانشجویان ایران (در آمریکا) را تأسیس کرد.
پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ چمران به ایران بازگشت و در دولت بازرگان، مدتی وزارت دفاع را برعهده داشت. وی در دوره‌ی نخست مجلس شورای اسلامی از سوی مردم تهران به نمایندگی انتخاب شد.
چمران، با شروع جنگ، به اهواز رفت و ستاد جنگ‌های نامنظم را بنیان‌گذاری کرد. از دیگر کارهای مهم وی ایجاد هماهنگی بین نیروهای ارتش، سپاه و نیروهای داوطلب مردمی بود که در منطقه حضور داشتند. مصطفی چمران در ۳۱ خردادماه ۱۳۶۰ در مسیر دهلاویه-سوسنگرد، براثر اصابت ترکش خمپاره به پشت سرش، در ۴۹ سالگی به شهادت رسید.

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :31 خرداد 1402 560 بازدیدبدون نظر »
پرنده بی‌قرار

مصطفی چمران برای ادامه‌ی تحصیل با بورسیه دانشگاه تهران به آمریکا می‌رود، اما درآنجا به دلایلی بورسیه او لغو می‌شود.

چمران به همراه برادرش در کارگاه جوراب‌بافی پدر کار می‌کنند. او قصد دارد برای گذراندن دوره پایانی تحصیلات در مدرسه‌ی دارالفنون ثبت نام کند، اما اوضاع مالی پدر آنقدر خوب نیست که بتواند سالانه مبلغ هشتصد تومان شهریه پرداخت کند. رئیس دبیرستان بعد از گرفتن آزمون ورودی و پی بردن به هوش سرشار و استعداد مصطفی، حاضر می‌شود مبلغ شهریه را به نصف کاهش دهد. اما پرداخت همین مبلغ نیز برای پدر دشوار است و با پیشنهاد رئیس دبیرستان، مصطفی به جای پرداخت بقیه شهریه موظف می‌شود به دانش‌آموزان ریاضی تدریس کند.
***
مصطفی که در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمد و تحت تربیت آموزه‌های دینی قرار گرفت. شب‌های جمعه در مجالس سخنرانی آقای راشد در مسجد ارگ حاضر می‌شد.
او پس از مدتی به پیشنهاد یکی از دوستانش تصمیم گرفت به مسجد هدایت برود و از سخنان آیت‌الله طالقانی بهره‌مند شود. پس از مدتی برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت و در یکی از دانشگاه‌های تگزاس مشغول به تحصیل شد.
در همان روزها چمران خبردار شد که محمدرضا پهلوی قرار است برای دیدار از ایالت واشنگتن به آمریکا برود و این بهترین موقعیت بود تا او بتواند فریاد اعتراض مردم را به خانواده پهلوی برساند؛ بنابراین تظاهراتی علیه محمدرضا ترتیب داد.

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :31 خرداد 1402 419 بازدیدبدون نظر »
ادامه مطلب
تاريخ :31 خرداد 1402 529 بازدیدبدون نظر »

در این کتاب بخشی از زندگی‌نامه‌ی شهید «مصطفی چمران» به شیوه‌ی داستانی روایت شده است.

درباره‌ی کتاب
«شهید مصطفی چمران» مدتی برای ادامه‌ی تحصیل به آمریکا سفر کرد، اما با وقوع جنگ تحمیلی، برای دفاع از میهن، به ایران بازگشت. وی به سِمت وزارت دفاع منصوب شد و شخصاً در جبهه حضور پیدا کرد. وی همچنین برای سرکوب افراد ضدّ انقلاب در کردستان عازم آن‌ منطقه شد و سپس به خوزستان رفت و در همان‌جا با اصابت خمپاره به درجه‌ی رفیع شهادت رسید.

«اینجا چه می کنی گل سرخ» دربرگیرنده‌ی هشت داستان کوتاه مستقل، با نام‌های «تو نابغه‌ای»، «کلاس خونی»، «خداحافظ»، «اینجا آمریکاست»، «گوش کن چمران»، «بزرگِ کوچک»، «خدایا احساس مرا سنگ کن» و «اینجا چه می‌‌کنی گل سرخ» است.

درباره‌ی نویسنده
«اصغر فکور» متولد ۱۳۴۳ است. از کتاب‌های اوست: «چهلمین نفر»، «چراغ صبح»، «مردی با چفیه سفید»، «خوب من»، «سرزمین من».

* کتاب:
اینجا چه می‌کنی گل سرخ؟ زندگی‌نامه‌ی داستانی شهید مصطفی چمران
مؤلف: اصغر فکور
ناشر: نشر شاهد
تعداد صفحات: ۱۲۸
سال چاپ: ۱۳۸۷

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :31 خرداد 1402 620 بازدیدبدون نظر »
ادامه مطلب
تاريخ :11 فروردین 1402 1623 بازدیدبدون نظر »

https://www.zahra-media.ir/wp-content/uploads/2014/01/17117.jpg

کتاب صوتی «دا» بر اساس خاطرات: سیده زهرا حسینی تالیف: سیده اعظم حسینی«”دا” در زبان کردی به معنای مادر است.
این کتاب مجموعه خاطرات”سیده زهرا حسینی دختر این خانواده است که از دوران کودکی اش در عراق و همچنین حوادث روزهای آغاز جنگ
و مشاهداتش از اشغال خرمشهر و پس از آزادی خرمشهر است»

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :28 اسفند 1401 9445 بازدیدبدون نظر »

این کتاب که با زبان سوم شخص روایت می‌شود، حاوی داستان‌هایی کوتاه از دوران دفاع مقدس است.

«طاهر موذن» در کتاب «سینای شلمچه» خاطراتش از دوران جنگ تحمیلی را روایت می‌کند. او حال‌وهوای جبهه‌ها و رزمندگان، روحیه‌ی شهادت‌طلبی و ایثار و همچنین صحنه‌هایی از جنگ را به‌‌خوبی در این کتاب به تصویر می‌کشد. سینای شلمچه از زمانِ عزیمت راوی به جبهه، پس از نخستین مرخصی، آغاز می‌شود و تا پایان جنگ، ادامه می‌یابد.

* سینای شلمچه، نویسنده: طاهر مؤذن، ناشر: مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، ۱۳۸۰.

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :24 اسفند 1401 877 بازدیدبدون نظر »
این کتاب گویا، روایت پنج داستان تأثیرگذار و شنیدنی از زندگی رزمندگان و ایثارگران دلیر دوران دفاع مقدس است.

* خاک سبز: «سعید»، بعد از جنگ، همراه با گروهی برای جست‌وجوی جنازه‌های هم‌رزمانش در بیابان‌های منطقه‌ی جنگی سرگردان است. او در رؤیا یکی از رزمنده‌ها را می‌بیند که جای بچه‌های دسته‌ی «قمر» را به او نشان می‌دهد و می‌گوید که دوستان رزمنده‌اش که برای آوردن آب به محل تانکی در نزدیکی دشمن رفته بودند، با لبان تشنه شهید شده‌اند.

* سپاس از حیات طیبه‌ی نوجوان نجیب و زیبا: «علیرضا» مجروح جنگی است و هر روز آدم‌ها و اتفاقاتی را به یاد می‌آورد. او می‌گوید تا شب همه‌ی آن‌ اتفاقات را فراموش می‌کند و دوباره روز بعد همین ماجرا تکرار می‌شود.
او عاشق دخترعموی زیبایش بوده، ولی از سر نجابت و خجالت، چیزی نگفته تا اینکه زیبا ازدواج کرده است و حالا او هر روز زیبا را در رؤیایش می‌بیند.

* تیر و ترکش: شخصی به نام «رحیم» که به عنوان دیده‌بان در هر عملیاتی شرکت می‌کند، هیچ اتفاقی برایش نمی‌افتد و خودش می‌گوید که نظرکرده است. تا اینکه در یک عملیات پایش مجروح می‌شود.

* در تنگنای خرابه: «منصور» نه سال بعد از جنگ، همراه همسرش «مینا»، برای دیدن خانه‌ی قدیمیشان به شهرش بازگشته است. اما با خرابه‌های خانه‌شان روبه‌رو می‌شود.
در همین حین زن و شوهر دیگری هم ادعا می‌کنند که آنجا خانه‌شان بوده است. پیرمردی از راه می‌رسد که ادعا می‌کند در تمام دوران جنگ به درختی که در این خرابه بوده، آب می‌داده و آنجا خانه‌ی اوست.

* دلی از جنس آفتاب: «سید صالح» که جان‌باز شیمیایی است؛ شوهر «راضیه خانم» (مادر مهتاب) است. بعد از مرگ راضیه خانم، باوجود علاقه‌ی بسیا

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :24 اسفند 1401 1212 بازدیدبدون نظر »

این کتاب گویا، روایت سه قصه‌ی کوتاه از زندگی فرماندهان شهید «مهدی باکری» و «حسین خرازی» است.

* قدم بر بال فرشتگان: «جیران» کوچولو گریه می‌کند و از پدرش می‌خواهد که همراه او و مادرش به میاندوآب برود. ولی پدرش می‌گوید که باید مراقب عمومهدی باشد؛ چراکه از وقتی که عموحمیدش شهید شده است، دیگر حال‌‌وروز خوبی ندارد. سپس پدر قصه‌ی جبهه و جنگشان را برای جیران تعریف می‌کند.

* عاشق نستوه: «سیمین» درحالِ تحقیق‌‌کردن درباره‌‌ی «شهید حسین خرازی» است. رزمنده‌ای که در عملیات‌های مختلف در جبهه خوش درخشیده است. او فرمانده‌‌ی عملیات‌های متفاوتی بود و سرانجام در سن ۲۹ سالگی به شهادت رسید.

* اطلسی: «حاج حسین خرازی» فرماندهی است که با رفتار خود به رزمندگان درس تقوا و درستکاری می‌دهد. او به گروهی که برای گرفتنِ غذای بیشتر، تعداد نفرات سنگرشان را (به‌‌دروغ) بیشتر اعلام کرده‌اند، یاد می‌دهد که این کار اشتباه و دریافتِ غذای اضافه به این روش، حرام است.

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :24 اسفند 1401 665 بازدیدبدون نظر »
هلت ها نام تو را می خوانند

«هلت‌ها نام تو را می‌خوانند» زندگی‌نامه‌ی داستانی فرمانده‌ی شهید «مرتضی ساده‌میری» است که محمدرضا بایرامی آن را نوشته و نشر شاهد منتشر کرده است.

نویسنده در این کتاب، با مرور خاطرات دوران دفاع مقدس، از رشادت‌های عشایر روایت می‌کند. شهید مرتضی ساده‌میری، سردار بزرگ جبهه‌ی ایلام و مهران، قائم‌مقام فرمانده‌ی گردان ۵۰۲ امام حسین(ع) در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، بعد از مدتی کوتاه که در جبهه ماندگار شد، به خاطر مهارتش در شناسایی تپه‌های یک‌شکل بیابان‌های اطراف مهران و دهلران، به «مرتضی هلّتی» شهرت یافت.
مرتضی هلتی در سال ۱۳۶۹ در ارتفاعات قلاویزان، در عملیاتی در خاک عراق، با آتش گلوله‌ی نیروهای عراقی به شهادت رسید.

* هلت‌ها نام تو را می‌خوانند، نویسنده: محمدرضا بایرامی، نشر شاهد.

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :14 اسفند 1401 339 بازدیدبدون نظر »
عروس آسمان
زندگی و خاطرات بانوی شهید، طاهره هاشمی.

در این کتاب با زندگی و خاطرات بانویی نوجوان آشنا می‌شویم که عمر کوتاه، اما پرباری داشت. طاهره هاشمی در غروب روز ششم بهمن سال ۱۳۶۰، درحالی که چهارده بهار بیشتر از عمرش نمی‌گذشت، در درگیری خونین گروه‌های معاند با نیروهای بسیج و مردمی، شهید شد.

* عروس آسمان، نویسنده: وجیهه علی‌اکبر سامانی، نشر شاهد.

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :13 اسفند 1401 275 بازدیدبدون نظر »
چشم بیدار

این کتاب، زندگی‌نامه‌ی داستانیِ شهید «محمود امیرخانی» است که از لابه‌لای تعدادی گفت‌وگو بازآفرینی شده است.

«محمود امیرخانی» در سال ۱۳۲۹ در مشهد به‌دنیا آمد. او پس از پایان تحصیلات دانشگاهی، برای ادامه‌ی تحصیل راهی کشور فیلیپین شد. دو عامل سبب ماندن او در این کشور شد: در فیلیپین علاوه بر تحصیل، موفق به تشکیل انجمن اسلامی دانشجویان فیلیپینی شد و با الهام از نهضت اسلامی کشورش، علیه دستگاه حاکم فیلیپین به مبارزه پرداخت.
امیرخانی در دوران دفاع مقدس در چندین عملیات‌ شرکت کرد: در تنگه‌ی چزابه جنگید؛ در عملیات طریق‌القدس به قلب دشمن زد؛ در عملیات رمضان دلاورانه جنگید و در فتح خرمشهر حضوری شجاعانه داشت.
او سرانجام در ۱۶ مهر ۱۳۶۱ در جبهه‌ی سومار، هنگامی که فرماندهیِ تیپ جوادالائمه را به‌عهده داشت و مشغول بررسی نقشه‌ی عملیاتی حمله‌ی «مسلم بن عقیل» بود، به درجه‌ی رفیع شهادت رسید.

* چشم بیدار، نویسنده: جلیل امجدی، نشر شاهد، ۱۳۹۱.

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :13 اسفند 1401 263 بازدیدبدون نظر »
نامه‌ای به یک جانباز

این کتاب، دربردارنده‌ی نامه‌هایی است که افراد متعدد برای پاس‌داشت مقام جانباز نوشته‌اند.

برادر جانباز سرافراز و عزیزم
سلام
سلام بر تو، وارث میراث اجدادمان که اباالفضل گونه نظاره‌گر فروغ خورشید شدی و با چشمان خون‌فشانت طلیعه ظفر را در بامداد صلح و رهایی کاشتی تا مردان خدا را مسجود فرشتگان کنی. تو منبع فیاض فریاد بودی. تو چراغ‌دار راه پرتلاطم ناامیدانی.
سلام من تو را چه حاصل که در برابر عروج معرفت بی‌پایان تو بسی اندک است. تو چشمه‌سار ایمانی، شوکت هر بهاری و پرچم هر پیروزی. تو با چشم روشنت زیبایی‌ها را می‌بینی، زیرا چشمان تو چلچراغ زخم یاران شهیدت شده است. تو جوانه‌های وجود یاران بی‌قرارت را سیراب کردی تا تشنگی را تجربه نکنند. طوفان از طنین گام‌های باوقار تو از حرکت می‌ایستد، وقتی چون آذرخش بی‌تاب در خون و دود و آتش اسوه جان‌نثاران شدی. تو با لبیک یا خمینی‌ات استمرار حرکت رسولان را تایید کردی تا چند صباحی در این دنیای فانی رحمت ایزد منان را جلوه‌گر باشی.
ای سرو آزاده، ای سروقامت مهربان که این‌چنین در انتظار غرش بارانی، استوار باش و چشم دل باز کن. با صلابت همیشگی‌ات برخیز و تیر بر فرق دشمن بزن و با فریاد و زبان آشنای خود از صلابت شهیدان بگو. ای قاصد خوش‌بوی، ای که به منتظران نور پیام شوق دادی، بدان که تنها نیستی. هیچ زمان تنها نبودی و اکنون نیز تنها نیستی. ما تو را چون تک‌سواران وادی نور تا بهار انتظار بدرقه خ

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :12 اسفند 1401 397 بازدیدبدون نظر »
مدال آور گمنام

این کتاب بخش‌هایی از زندگی دانشمند هسته‌ای، شهید «محسن فخری زاده»، را روایت می‌کند.

شهید «محسن فخری‌زاده مهابادی» در سال ۱۳۳۶ در قم متولد شد. وی مدرک کارشناسی ارشد مهندسی هسته‌ای داشت. او از ابتدای روی کار آمدن نظام جمهوری اسلامی و «تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» به عضویت سپاه درآمد و به درجه‌ی نظامی «سرتیپ پاسدار» نائل شد.
با تشکیل واحد تحقیقات ویژه‌ی اتمی (تیم ۳۲) در مرکز تحقیقات سپاه پاسداران، فخری‌زاده از همان ابتدا در این مرکز فعالیت خود را آغاز کرد.
محسن فخری زاده از سال ۱۹۹۲ به‌عنوان عضو هیئت علمی دانشکده‌ی فیزیک «دانشگاه امام حسین» سپاه، امکانات این دانشگاه را برای تحقیقات هسته‌ای به‌کار گرفت و سپس رئیس «دانشگاه صنعتی مالک اشتر» شد.
او رئیس «سازمان پژوهش و نوآوری دفاعی (سپند)» بود. وی همچنین یکی از دانشمندان مؤثر و رده بالای حوزه‌ی تحقیقات علمی در کشور بود.
گفتنی است نام او در میان یکی از پنج شخصیت ایرانی موجود در فهرست ۵۰۰ نفره قدرتمندترین افراد جهان، در نشریه‌ی آمریکایی «فارین پالیسی»، منتشر شده است.
همچنین نامِ این دانشمند ارشد «وزارت دفاع و پشتیبانی نیرو‌های مسلح» و رئیس پیشین «مرکز تحقیقاتی فیزیک» (PHRC) در تاریخ ۲۴ مارس ۲۰۰۷ میلادی، در فهرست تحریم شدگان ایران از سویِ شورای امنیت سازمان ملل قرار گرفت.
محسن فخری‌زاده تنها دانشمند هسته‌ای ایرانی است که «بنیامین نتانیاهو»،نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی، نام او را مستقیماً در جلسه‌ی تبلیغاتی خود به زبان آورد و ادعا کرد درباره‌ی برنامه‌ی تسلیحاتی اتمی کار می‌کرده است.
سرانجام این دانشمند برجسته‌ی هسته‌ای در ۷ آذر ۱۳۹۹، در منطقه آبسرد دماوند، به دستِ عاملان استکبار به شهادت رسید

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :12 اسفند 1401 280 بازدیدبدون نظر »
لطیف عشق

«لطیف عشق» با نثری روان و شیرین، داستانِ زندگیِ سروان شهید «لطیف رنجبری» را روایت می‌کند.

«لطیف رنجبری» در چهارم اردیبهشت ۱۳۲۶ در روستای «آل کبود» از توابع شهرستان «بیجار» استان کردستان زاده شد. او در دوران دفاع مقدس، وظیفه‌ی آموزش و سازمان‌دهیِ بسیاری از گروه‌های اعزامی به مناطق عملیاتی را برعهده داشت و با سِمت فرماندهیِ گروهان ۳ از گردان رزمی ۷۰۷ «حضرت ابوالفضل علیه السلام» به جزایر مینو و منطقه‌ی اروندکنار رفت.
لطیف رنجبری حدود یک سال و نیم در این منطقه ماند و پس از چهار ماه، به یکی از مناطق جبهه‌ی غرب که تحت کنترل ضدانقلاب در استان کردستان بود، منتقل شد و در مدت چهارماه حضورش توانست امنیت بالایی در منطقه ایجاد کند و بسیاری از آن مناطق را از حضورِ ضدانقلاب و دموکرات پاک کند.
سردار لطیف رنجبری، در تاریخ ششم دی ماه ۱۳۶۲ در یکی از مناطق پاک‌سازی نشده با اشرار درگیر شد و سه تن از اشرار کومله را به هلاکت رساند. اما سرانجام از فاصله‌ی ۱۵۰۰ متری با اسلحه‌ی سیمینوف، از سویِ گروهک‌های کومله و دموکرات، از ناحیه‌ی قلب تیر خورد و به شهادت رسید.

* لطیف عشق، نویسنده: محمدعلی آقامیرزایی، نشر شاهد، ۱۳۹۲.

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :11 اسفند 1401 312 بازدیدبدون نظر »
راه ستاره ها
این کتاب گویا دربردارنده‌ی زندگی‌نامه و خاطرات شهید والامقام «محمّد غفّاری» است.

«محمّد غفّاری» سال ۱۳۶۳ در شهر همدان زاده شد. او پس از پذیرفته‌شدن در رشته‌ی دندان‌پزشکی، با عشق و علاقه‌ی فراوان به عضویّت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و سپس در زمره‌ی رزمندگان تیپ ویژه‌ی «صابرین» نیروی زمینی سپاه پذیرفته شد.
این سرباز مدافع وطن، در شهریور ماه سال ۱۳۹۰، در جریان درگیری با عوامل منافقان کوردل (گروهک تروریستی «پژاک»)، در «ارتفاعات‌ جاسوسان» به شهادت رسید.

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :11 اسفند 1401 367 بازدیدبدون نظر »
کمی عادلانه تر
این کتاب گویا مروری است بر زندگی‌نامه و خاطرات شهیدِ ترور «حجت‌الاسلام مصطفی قاسمی».

دم ظهر بود که واقعه اتفاق افتاد؛ آفتاب گرم اردیبهشت عبایش را روی زمین پهن کرده بود. از مدرسه که بیرون آمد؛ کوچه خلوت بود و آمدوشدی به چشم نمی‌خورد. آهسته به انتهای کوچه رفت تا زودتر خود را برساند؛ نمازگزاران مثل همیشه منتظرش بودند. هنوز چند قدمی بیشتر برنداشته بود که صدای سوت گلوله در فضا پیچید.
خون تازه روی آسفالت داغ جاری شد؛ پیکر بی‌جانش وسط جمعیت متحیّر روی زمین افتاده بود. عبای ساده‌ی خاکی‌رنگ را روی سرش کشیده بودند و صدای پچ‌پچه‌ها بلند بود. بعضی بغض کرده بودند؛ بعضی دیگر خودشان را نیشگون می‌گرفتند و برخی‌ هم درحال گرفتن عکس بودند.
ماجرا جدّی بود؛ ترور مسلّحانه، روز روشن مقابل مدرسه علمیّه. کاری از دست کسی برنمی‌آمد؛ شیخ «مصطفی» مدّت‌ها بود که دنیای زمینی را ترک گفته بود.

* در صبح روز شنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۸، هنگامی که «حجت الاسلام مصطفی قاسمی» طلبه ۴۶ ساله اهل همدان، از حوزه‌ی علمیّه محل کار خود در محله آخوند همدان خارج شد، ضارب با خودروی پژو ۲۰۶ بر سر راه وی قرار گرفت و با اسلحه‌ی کلاشنیکف، دو گلوله به وی شلیک کرد که بلافاصله موجب شهادتش شد. قاتل پس از ارتکاب جرم، فرار کرد.
«بهروز حاجیلویی» پس از این حادثه در صفحه‌ی اینستاگرام خود با انتشار عکس‌هایی از خود و نوشتن مطالبی به ارتکاب این قتل اعتراف کرد که از سوی نیروی انتظامی ایران شناسایی شد و تحت تعقیب قرار گرفت.
پس از این حادثه، رئیس دادگستری استان همدان بلافاصله دستور رسیدگی سریع و خارج از نوبت را برای این پرونده صادر کرد و کارآگاهان پلیس توانستند با برنامه‌ریزی و پیگیری و کنترل نامحسوس، پناه‌گاه قاتل را شناسایی کنند و در ساعات ابتدایی صبح روز بعد از حادثه، واحد عملیاتی یگان امداد شهرستان همدان با محاصره محل و درگیری با قاتل وی را از پای درآورد. در جریان این عملیات که حدود ۲۰ دقیقه به طول انجامید، دو نفر از مأموران پلیس نیز دچار جراحت‌های سطحی شدند.
این حادثه در رسانه‌های خبری و شبکه‌های اجتماعی واکنش‌های فراوانی را از طرف برخی نهادها و افراد درپی‌داشت.
پس از کشته شدن عامل قتل، فرمانده‌ی انتظامی استان همدان با تشریح حادثه اعلام کرد که برادران و همه‌ی دوستان قاتل نیز بازداشت شده‌اند. نیروی انتظامی همچنین از شناسایی و دستگیری ۳۲ نفر از افرادی که با گذاشتن پیام در صفحه‌ی شخصی اینستاگرام قاتل از اقدام وی حمایت کرده بودند، خبر داد.

* شهید «حجت الاسلام مصطفی قاسمی» در سال ۱۳۵۲ در روستای «میهمله علیا» شهرستان بهار به دنیا آمد. وی در مدرسه‌ی آخوند، درس خارج می‌خواند. مدّتی در اداره‌ی کتابخانه مدرسه‌ی «آیت‌الله دامغانی» نزدیکی آستان مقدس «امامزاده عبدالله(ع)» همکاری کرد. ظهرها امامت جماعت امور شعب بانک تجارت همدان را بر‌ عهده داشت و ۱۸ سال هم پیش‌نماز مسجد «حاج کربعلی» در وقت نماز مغرب و عشا بود؛ مسجدی ساده و قدیمی در یکی از محله‌های قدیمی همدان که علمای بزرگی چون «شیخ محمدعلی دامغانی» فرزند «آیت‌الله‌العظمی ملاعلی دامغانی» در آن اقامه نماز کرده‌اند.
او در هنگام شهادت ۴۶ سال داشت و سرپرست یک خانواده‌ی پنج‌نفره با دو دختر و یک پسر بود.

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :10 اسفند 1401 427 بازدیدبدون نظر »

صفحات

دسته بندی

اسکرول بار

تصویر ثابت