ده سال پس از شهادت عبدالنبی در جنگ، پدر عبدالنبی و دوست صمیمی اش عیسی ـ که یک پایش را در جنگ از دست داده و پای مصنوعی دارد ـ به همراه اهالی روستا تصمیم می گیرند مزار او را عوض کنند. عیسی می خواهد به شهر برود و با پدر عبدالنبی سنگ بخرد، اما ارباب اجازه نمی دهد او به عنوان چوپان روستا، کارش را رها کند؛ به خصوص که قرار است عده ای برای خرید گوسفندها از شهر بیایند. با وجود این مخالفت، عیسی به شهر می رود و ارباب هم او را از چوپانی بر کنار می کند. نبش قبر آغاز می شود و اهالی روستا در کمال تعجب، پیکر عبدالنبی را سالم و دست نخورده می یابند. از طرفی، ارباب که از جستجوی چوپان خسته شده و نتیجه ای نگرفته، از عیسی می خواهد به سر کارش برگردد.
با شروع جنگ، بیمارستانی در خرمشهر به محاصره دشمن درمی آید و از هوا و زمین مورد هجوم قرار می گیرد. محمد جهان آرا، فرمانده جوان سپاه خرمشهر، پیشنهاد می کند مجروحان و پزشکان با یک آمبولانس و لندرور، به دنبال جیپ به غنیمنت گرفته شده که در آن رزمندگان راه را باز می کنند، از بیمارستان خارج شوند. در شهر، نیروهای عراقی که در حال تسخیر شهر هستند، مقابل آنها ظاهر می شوند و رزمندگان برای نجات دادن سرنشینان آمبولانس و اندرور، با عراقی ها درگیر می شوند و به شهادت می رسند و سرنشینان لندرور نیز به اسارت گرفته می شوند و به شهادت می رسند و سرنشینان لندرور نیز به اسارت گرفته می شوند. سرنشینان آمبولانس که نجات یافته اند، در اطراف شهر سرگردان می شوند و راه را گم می کنند. در میان آنها، راننده آمبولانس، دکتر کسرا، یک ناخدا، یک زن که شوهرش رییس گمرک خرمشهر بوده و شهید شده، مردی که مدام به فکر تسلیم شدن و نجات پولهایش است و یک امدادگر به نام هانیه که دو نوزاد را با خود آورده، حضور دارند. افسر عراقی که در اطراف بیمارستان به اسارت درآمده هم با آنهاست. در کنار رودی، جعبه حامل دو نوزاد به روی آب می افتد و وقتی راننده برای نجات دادن بچه ها خود را به آب می زند، نیروهای عراقی از آن طرف رود او را به شهادت می رسانند. دو نوزاد نجات می یابند اما یکی از آنها بین راه می میرد. شش همسفر به جاده ای می رسند و تصمیم می گیرند به دو گروه تقسیم شوند: دکتر کسرا، هانیه و اسیر عراقی به همراه نوزاد به یک سمت می روند و سه نفر باقیمانده به سمتی دیگر. دکتر کسرا و همراهانش به یک ریوی عراقی می رسند و پشت آن سوار می شوند. در این بین آنها شاهد بردن سه همسفر قبلی خود هستند که توسط عراقی ها به اسارت گرفته شده اند. در کنار رود، اسیر عراقی به دکتر کسرا قایقی را نشان می دهد تا با آن بگریزند. کسرا و هانیه خود را به قایق می رسانند و پس از ساکت کردن نوزاد، اسیر عراقی را بر جا می گذارند و خود دور می شوند. صبح فردا قایق آنها هدف گلوله هواپیمای دشمن قرار می گیرد. کسرا و هانیه ناچار می شوند قایق را ترک کنند و نوزاد را درون جعبه ای در رودخانه رها کنند. صدای مارش در دوردست، نوید پیروزی را در آینده می دهد.
«سیاوش امین» نوازنده ی معروف که پدر خود را در جنگ از دست داده است، پس از ازدواج مجدد مادرش دچار اختلالات عاطفی شده، و با دختری بنام هدیه آشنا می شود. غلامرضا امین پدر سیاوش که همگان تصور کردند به شهادت رسیده، با آزادی اسرای ایرانی به کشور باز می گردد ولی خود را به خانواده معرفی نمی کند. مادر سیاوش در جریان آزادی اسرای ایرانی، از زنده بودن غلامرضا مطلع شده و سیاوش را آگاه می سازد ولی سیاوش که با شرایط روحی سابق خود خو گرفته بود پس از شنیدن خبر زنده بودن پدرش دچار مشکلات روحی می شود. پدر سیاوش با پی بردن به مشکل عاطفی فرزندش و خطری که او را تهدید می کند، پس از ملاقات با سیاوش خود را دوست غلامرضا معرفی کرده و خبر شهادت غلامرضا امین را به سیاوش می دهد
خلاصه داستان : گروهی از رزمندگان ایرانی در محاصره نیروهای عراقی قرار می گیرند ….
بازیگران : علی عینی ، هادی زرین کمر ، اسماعیل رسولی ، حمید صفایی ، محسن علی ، حسین یاری ، حسن رضایی ، مختار عارفی ، تیمور ولدخانی ، ابراهیم علی عسگری ، قلیچ خانی ، محمدرضا آزرنگ ، سیدفتح اله دیده ور
خلاصه داستان : رزمنده نوجوانی به نام ابوالفضل مأمور می شود تا مجروحی را به پشت جبهه برساند. او در مسیر خود با غلام حسین، که راننده لودر بوده و در جبهه بر اثر ترکش انفجار نابینا شده است، آشنا می شود. غلام حسین همسر و فرزندش را در روزهای انقلاب از دست داده است. آن ها در بین راه با عده ای سرباز عراقی درگیر می شوند. ابوالفضل از ناحیه پا به شدت مجروح می شود و غلام حسین او را به دوش می کشد. آن ها مجدداً با گروهی دیگر از نیروهای دشمن، که قصد پیشروی دارند، درگیر می شوند و تا رسیدن نیروهای خودی دشمن را از پیشروی باز می دارند.
بازیگران : رابعه مدنی ، رحمان باقریان ، علیرضا جعفری و مروارید کاشیان
خلاصه داستان : جنگ چند سالی است که به پایان رسیده است و مادر پیری در خانه اش بالای تپه مشرف به روستا و در کوران زمستان سوزناک در انتظار بازگشت فرزند مفقود الاثرش است. اتاق، وسایل و حتی مغازه پسرش را در روستا نگه داشته به امید آن روز که پسرش باز گردد. او به همین نیت چندین سال است که روضه ای برپا می کند و نذر می کند تا فرزندش به آغوشش برگردد. اما بارش برف زیاد و بسته شدن جاده مانع از ادای نذرش می شود. او نگران ادای دین اش است که از سوی مداح در راه مانده کسی خودش را به مجلس روضه پیرزن می رسانداما…
خلاصه داستان : اپیزود اول: یکی از شهرهای جنوب ایران توسط دشمن بمباران می شود، در یک بیمارستان این شهر زنی مجروح برای زنده ماندن احتیاج به خون، آن هم از گروه ا منفی دارد….
==================================================
خلاصه داستان :
با شنیدن خبر نابودی یک بیمارستان صحرایی، دکتر امیر راستین همسر باردارش لیلی را نزد پدر همسرش، قوام، می گذارد و به جبهه می رود. در غیاب شوهر، لیلی به کار نقاشی و نگارش کتاب مشغول است. در ضمن با سامان، که مدیر یک مؤسسه انتشاراتی است برای چاپ کتابش همکاری می کند. خبر شهادت دکتر راستین، لیلی را دگرگون می کند. از طرفی فتاحی و همسرش به علت ثروت زیاد قوام، خواستار ازدواج مرتضی، پسر از خارج برگشته شان، با لیلی هستند. اما لیلی مرگ شوهر را باور ندارد و اصرار دارد که دکتر راستین همچنان زنده است. در همین زمان، سامان نیز به لیلی پیشنهاد ازدواج می دهد. اما درست هنگامی که لیلی تلویحاً تقاضای سامان را پذیرفته، خبر زنده بودن دکتر راستین می رسد. اعضای خانواده به همراه سامان به ایستگاه راه آهن می روند تا از دکتر راستین که حالا یک پایش را از دست داده است، استقبال کنند.
بازیگران : جمشید مشایخی ، افسانه بایگان ، داریوش مؤدبیان ، سیروس ابراهیم زاده ، ابراهیم پورمنصوری ، رسول توکلی ، منوچهر حامدی ، مصطفی راد ، رضا مرادیان ، پری کربلایی ، میترا چوپان ، احمد عباسی ، اسکندر رفیعی ، حسین طباطبایی ، حسین غیابی
کارگردان : سیروس مقدم
خلاصه داستان : رزمندهای به نام جابر در کل کل کردن با دوست خود برای آوردن سرنیزه، به پشت خطوط عراقیها میرود، اما به دلیل شباهت با چهره، با یک فرمانده عراقی اشتباه گرفته میشود. در همین زمان فرمانده عراقی نیز که در اثر انفجار تعادل خود را از دست داده …
بازیگران : سیروس گرجستانی ، محمدرضا هدایتی، علی اوسیوند، عطیه غبیشاوی، زهیر یاری و مالک سراج
کارگردان : محمد نیاکانی
تیوای بشیر، قاطرچی پیر که آشنا به جاده های نرفته و پنهان است، این بار اجیر شده مرد زرگری است که در اثر بمباران شیمیایی نابینا شده است. زرگر به خاطر آنچه همراه خود دارد و نیز به خاطر عدم اطمینان به قاطرچی نگران است و این نگرانی با پیوستن عده ای دیگر از آسیب دیدگان فزونی می گیرد و این تازه آغاز سفری هولناک و ویرانگر است.
خلاصه داستان:
پدر و مادری که سه فرزندشان شهید شده اند، تصمیم می گیرند تا تنها پسر جانباز خود را از آسایشگاه به خانه منتقل کنند. خبر آمدن یک میهمان گرانقدر، کارهای زمین مانده و دلشوره پذیرایی دغدغه های پیش روی آن هاست…
بازیگران:
پرویز پرستویی ، بهروز شعیبی ، آهو خردمند ، سهیلا گلستانی ، مهدی صادقی ، محمد صادقی ، معصومه قاسمی پور
خلاصه داستان : محسن محامدی، مسئول فرهنگی یک اداره دولتی پس از شش سال جدایی از دوست خود حسن سلطانی در پی او به جبهه می رود. جدایی چند ساله، بین آن دو شکاف فرهنگی به وجود آورده است اما در جبهه روحیه محامدی تغییر می کند. در یک عملیات گشت و شناسایی همرزمان او از پا در می آیند و محامدی اطلاعات به دست آمده را …
خلاصه داستان : راحیل که نگران حال نامزدش علی است، بی خبر نزد علی به جبهه می رود….